-3-

2.3K 195 26
                                    

(۴ ساعت بعد-سوییت)

-مامی جردن باهام قرارداد بست گفت من فقط کتابو بنویسم همه کارشو اونا میکنن

*این خیلی خوبه پسرم عالیههه

-باید جشن بگیریم زنگ میزنم لابی میگم برامون شراب قرمز بیارن.

*باشه ..

ته با لابی تماس گرفت و سفارششو داد بعد از یک ربع سفارششون اومد

-اومدم

ته درو باز کرد ولی با دیدن شخصی که پشت در بود حس کرد نفس کشیدن یادش رفته..این همون پسر زیباس ؟

+اقای .اقای کیم ؟

-تو همون پسر شال قرمز ؟ جون..جونگ کوک؟

+بله..سفارشتون

-تو اینجا کار میکنی ؟

+بله قسمت کافی شاپ و بار

ته زمزمه‌ کرد

-خوشحالم که بازم‌ میبینمت

+بله؟

-گفتم خوشحالم‌که بازم میبینمت

کوکی لبخند خجالت زده ای زد و سینی رو به دست ته داد

+من ..من دیگ میرم..

پشت به ته کرد و پا تند کرد

-صب..

ولی کوک رفته بود و‌تهیونگ مات و‌مبهوت دم در مونده بود .مادر تهیونگ از طول کشیدن اومدنش نگران شده بود و دم در رفت

*ته ته چرا نمیایی تو؟

-مامی خودش ب‌ود..

*کی؟

-پسره شال قرمز ..همون قدیسه ام

*تهیونگ فکر کنم باید بدستش بیاری

-ولی..

مادر ته سینی رو از دستش گرفت و روی میز قرار داد

*هرطور شده به چشمش بیا

ته خواست درو‌ببنده ولی با چیزی که جلوی در برق زد خم شد و برش داشت .این دستبنده اون پسر بود.درو بست و با لبخند سمت میز رفت

-مامی مثل اینکه جدا تقدیر مارو تو‌راه هم‌گذاشته..

*گفتم که ..ولی چطور؟

ته دستبند کوکی و نشون داد

-تاداااا..

مادر ته خنده ای کرد و اروم ضربه ای به شونه تهیونگ زد

*دیگه برای هم‌ساخته شدید

ته مقداری شراب تو‌لیواناشون‌ریخت‌و‌ یه لیوان و به مادرش داد

-به سلامتی تقدیر ...

چند ساعتی‌ پیش هم‌نشستن و‌نوشیدن و از همه جا برای هم‌گفتن‌ و‌نزدیکای صبح به خواب رفتن

( فردا)

تهیونگ بعد از بیدار شدن و خوردن صبحانه از اتاق بیرون رفت و سمت کافه هتل رفت .هرچقدر چشم گردوند‌ جونگ کوک و ندید تا دستی روی شونش حس کرد

+اقا با کسی کاری داشتین؟

-اره با تو ..

کوکی لپاش قرمز شد

+چیزی ..چیزی میل دارید؟

-نه اومدم یه چیزی بهت پس‌بدم ..

کوک ‌کنجکاو‌ به ته نگاهی انداخت که اون. از جیبش دستبندشو‌ دراورد

+اوه دستبندم ..

دستشو دراز کرد تا بگیره که ته دستشو بالا برد

-دو تا شرط داره تا بهت بدمش ..

+شرط؟

-اره

+چی‌هستن؟

-شرط اول اینکه بامن رسمی نباشی

+من ..من...

-دستبند و میخوایی یا نه؟

کوک هوف کلافه ای‌ کشید

+شرط بعدی ..

-شرط اول قبوله؟

+اره اره قبوله ..

.
.
.
.
بنظرتون بعدش چی میشه؟

The writer ✍️🏻Where stories live. Discover now