-2-

2.6K 210 9
                                    

-سلام کیم تهیونگ هستم .

^اوه سلام اقاي کیم بفرماييد كارت سوييتتون ..طبقه ١٤ مستقيم بريد اون سوييت براي شماست .

-ممنونم

ته كارت و گرفت و بعد دو دقيقه به سوييت رسيد و درو باز كرد

-مامي من اومدم

مادر تهیونگ از اتاق بيرون اومد و اون رو در اغوش گرف

*خوش اومدي پسرم ..همه چي خوب پيش رفت؟

-عالي بود كلي ادم اومده بود و البته يه نفر وقتي ميخواستم بيام رسيد .مامان اون واقعا ..واقعا قلبمو به تپش انداخت .

*خب بگو ببينم اين پسر چجوري بود؟

ته لبخندی زد و‌بعد از دراوردن کتش روی صندلی نشست و شروع به توصیف کوکی کرد

-اون واقعا زیبا بود ..یه قدیسه ..زیباترین موجود توی زندگی ..قشنگ ترین رویایی که تو بیداری دیدمش..وقتی شالشو کشید پایین و صورتشو تونستم ببینم ..مامی حس کردم زانوهام شل شده

*بهش رسیدی؟

-نه کتابشو امضا کردم بعدش سریع محو شد .

*اگه تو تقدیرت باشه بازم همو ملاقات میکنین ..استراحت کن پسرم روز سختی داشتی

ته باهمون لباسا روی تخت افتاد و تا فردا صبح بیدار نشد ،

(فردا )

تهیونگ چشماشو باز کرد و مادرشو دید که پشت میز درحال صبحانه خوردنه

-صبح بخیر مامان

مادر ته بهش نگاهی انداخت و لبخندی زد

*صبحت بخیر پسرم..شب خوبی رو گذروندی؟

ته همونجور ک پشت سرشو میخاروند سرشو تکون داد

-امروز با اقای جردن قرار دارم .گفت میخواد اسپانسر کتاب جدیدم شه .

*چقدر عالی .بیرون باهم قرار گذاشتین ؟

-اره ساعت ۵ بعد از ظهر تو رستوران نزدیک هتل

*پاشو صبحانتو بخور مامان .باید قوی بشی

ته خنده ای کرد

-من که دیگه بچه نیستم مامی

*خودت میدونی که تو ۳۰۰ سالتم بشه برای من هنوز مثل نوزادا میمونی .

ته لبخندی زد و گونه مادرشو بوسید و بعد از شستن صورتش صبحانه مختصری خورد و شروع به نوشتن کتاب جدیدش و کرد و ساعتها غرق اون شد

(نیم ساعت قبل از قرار )

*تهیونگ پاشو اماده شو مگه ساعت ۵ قرار نداشتی؟

ته با دو انگشتش چشماشو مالوند

-ساعت چنده؟

*۴:۳۰

ته لپ تاپو کنار گذاشت و به سرعت مشغول اماده شدن شد .مادرش سریع لقمه ای دهنش گذاشت و ته بعد از بوسیدن گونش از سوییت خارج شد و سمت رستوران رفت .

(محل قرار -ساعت ۵)

^اه سلام تهیونگ خوبی؟

-سلام اقای جردن ممنونم شما خوب هستید؟

^ممنونم بشین پسرم .

ته رو به روی اون نشست .

^خب تهیونگ همونطور که میدونی من میخوام اسپانسر بشم و کتابتو قراره نشریه من چاپ کنه

-بله

^تاحالا کتابایی ک نوشتی هیچ کدومشون به ضررت تموم نشده ولی خب اینکه هردفعه همه کارای به چاپ رسوندن کتاب روی دوشته کارتو سخت میکنه من میخوام این کارو انجام بدم موافقی؟

-نمیخوام زحمتی براتون باشه

^زحمتی نیست پسرم من میخوام تو با خیال راحت استعداد هات‌و به مردم جهان نشون بدی .تمام مردم نیویورک عاشقت شدن و همینطور مردم کره و کشورهای اسیایی اگر بتونی به تمام دنیا کتاباتو منتشر کنی فوق العاده میشه چون من مترجمین زیادی دارم کتاباتو میدم ترجمه کنن تا به کشورهای دیگ بفرستیم .نگران پولشم نباش .پول به همراه سودش ۸۱درصد برای توئه و ۱۹درصد برای من .

-ولی شما که خیلی پول کمی برمیدارین

^من مشکلی از لحاظ مالی ندارم همینقدرم‌بر میدارم‌ چون میدونم راضی نمیشی ۱۰۰ درصد پول برای تو باشه

-من واقعا نمیدونم چی بگم شما لطف بزرگی به من میکنید .

^این لطف نیست فقط نشون‌دادن‌ استعدادت به جهانه .خب پس قرار داد ببندیم؟

-بله

هردو بهم دستی دادن و شام‌ و باهم گذروندن

The writer ✍️🏻Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz