#passion_and_pain2 pt.2

402 81 24
                                    

_کوک. جونگکوکم بیدار شو باید بری سرِکار. دیرت میشه عزیزم.
سرشو چرخوند طرفم و با چشمای بسته و صدای بم گفت:
_بوسمو بده.
لبامو گذاشتم رو لباش و با ملایمت بوسیدم.
با سر انگشتام موهاشو مرتب کردم:
_مهمون داریم. عصر زود بیا. گهواره هه جونگ رو هم باید بیاریم اتاق خودمون.
چشماش با کنجکاوی باز شد:
_مهمون؟ کیه که قراره بمونه؟
بوسه ای روی پیشونیش زدم:
_هیونگت پیام داده. شب میرسه. باید بری دنبالش.
چشمای خواب آلودش گرد شد:
_هیونگ داره میاد؟ جونگهیون هیونگ؟ مطمئنی؟
_آره پیام داد هشت شب میرسه. پاشو کوک مدرسه بچه‌ها دیر شد.
بوسه محکم و عمیق ولی کوتاهی روی لبش زدم و بلند شدم لباسشو آماده کنم.
استرس داشتم. ولی نمیخواستم کوک متوجه بشه. اخرین باری که جونگهیونو دیدم خانوادش سفر بودن و با کوک رفتم خونشون.
اخلاقش اصلا شبیه خانوادش نبود. هیچوقت وقتی مامان و باباش خونه بودن نمیرفتم اونجا. بسکه مادرش نیش و کنایه میزد بهم و اعصابمونو میریخت بهم.
همچنان زل زده بودم به لباسامون که دوتا دست خیس کشیده شد به صورتم.
میدونست بدم میاد از این کار. لجباز.
دستاشو از صورتم کنار زدم برگشتم و خال گردنشو کشیدم بین لب و دندونم.
جای اینکه پسم بزنه، دستاشو انداخت دور کمرم و گردنشو آورد پایینتر که راحت تر مارکش کنم.
بدجنس و با لبخند گفت:
_آفرین. همینجوری به مک زدنش ادامه بده. من قرار نیس قایمش کنم. شبم هیونگ پرسید جای چیه؟ میگم امگام مارکم کرده.
با یادآوریش سریع گردنشو ول کردم با مشتام افتادم به جون سینش که محکم تو بغلش قفلم کرد و لبامو کشید تو دهنش.
جونگمین_مامااااااااااا هه جونگ کثیف کردههههههههه. بیا بشورش خفه شدممممممم.
با صدای داد جونگمین ازم جدا شد.
_چرا نمیذاره ببوسمتتتتتتتتت؟
جونگکوک_تازه شبم قراره تو اتاقمون بخوابه.
پلکامو با کلافگی بستم.
_یادم نیار.
کت و شلوار سورمه‌ایشو از کمد درآوردم و دادم دستش. پیشونیمو بوسید و گفت:
_برو زود بشورش تا نسوخته. میدونی که پوستش حساسه.
_راستی پمادش داره تموم میشه. میای خونه بگیر براش.
_چشم.
بوسیدمش و رفتم سراغ هه جونگ.
گوشه اتاق وایساده بود و با خودش حرف میزد. عادتش بود وقتایی که به قول خودش داره یه کارایی میکنه.
رو زانو جلوش نشستم.
_تموم شد؟ بریم بشوریم وانیلم؟
_نه. هنوز دارم یه کارایی میکنم.
_تموم شد میگی بهم؟
_اوهوم.
_باشه. من بیرون اتاق منتظر میمونم.
خوشش نمیومد اینجور مواقع کسی کنارش باشه. میرفت یه گوشه کارشو میکرد بعد صدام میزد بشورم.
به دیوار کنار اتاقش تکیه دادم و منتظر شدم کارش تموم شه.
کوک لباس پوشیده و آماده از اتاقمون اومد بیرون.
_هنوز کارش تموم نشده؟
_نه هنوز. گفتم صدام بزنه.
_کمک نمیخوای؟
_نه عزیزم. برو صبحانتو بخور.
هه جونگ_ماما؟
_تموم شد؟
_اره.
لباساشو درآوردم و بردمش توی حموم.
شلوارشو که پاش کردم بدو بدو رفت بیرون.
_ندو دخترم. میخوری زمین.
هه جونگ_بابااااا.
_بابا هنوز نرفته. عجله نکن. آشپزخونس.
وارد آشپزخونه که شدم هه جونگ نشسته بود رو پای کوک و داشت غذاشو میخورد.
_لباس بابارو کثیف نکنی هه جونگ.
با دهن پر فقط یه هوم گفت.
ظرف چاشت دوقلوهارو برداشتم و پرسیدم:
_کیفاتون کجاست؟
مینگوک_رو کاناپه.
جونگمین_مرسی ماما.

#passion_and_pain season 2Where stories live. Discover now