#passion_and_pain2 pt.3

386 81 18
                                    

داگ استایل نگهم داشته بود و با تمام قدرتش میکوبید داخلم. سرمو کرده بودم توی بالش که صدامو خفه کنم. چون ضربه هاش مستقیم به نقطه حساسم میخورد و غرق لذتم میکرد.
با دستام از دو طرف باسنمو میکشیدم که جاش یکم بازتر شه و دردم کمتر. فاک... واقعا بزرگ بود و درد داشت. جوری که بعد از چند سال هنوز هر دفه دردم میومد.
دستامو کنار زد و اسپنک زدنو شروع کرد. بعد چند ضربه باسنمو تو مشتش فشار داد و تا جایی که میتونست خودشو داخلم جا داد و خالی شد. کمرمو از حس درد و لذت همزمان و ناگهانیش قوس دادم و با حس گرمی کامش بدون لمس ارضا شدم و ولو شدم روی تخت. 
پشت گردن و گوشامو میبوسید و با دستش کمرمو ماساژ میداد ولی هنوز داخلم بود.
سرمو چرخوندم و لباشو با لبام گیر انداختم. مک محکمی بهش زدم و ولش کردم. نفسی گرفتم و گفتم:
_اگه الان راند بعدی رو نخوای، قول میدم ایندفعه موقع هیت و راتمون باهات بیام کلبه جنگلی.
با حرفم بی حواس و با ضرب خودشو کشید بیرون که از دردش نفسم حبس شد.
ورودیمو با انگشتای گرمش ماساژ داد و گفت:
_وای ببخشید ببخشید ببخشید حواسم نبود. جیمینم ببخشید.
بوسه ای روی رد انگشتاش روی باسنم گذاشت. کنارم دراز کشید و با ملایمت کشیدم تو بغلش. صورتمو چند بار بوسید و پایین کمرمو ماساژ داد.
_قول دادی هاااا.
_قول دادم. دلم میخواد با گرگم باهات باشم.
_فاک. جیمین؟ یعنی تو هیت با گرگت.... فاک نمیتونم براش صبر کنم.
با لپای سرخ از خجالت و لبای آویزون گفتم:
_اونجوری حداقل دردش کمتره. واقعا بزرگی.
لبای آویزنمو محکم بوسید و با زبونش دهنمو مزه کرد. صدای بوسمون تو سکوت شب زیادی بلند بود. با مک محکمی لبامو ول کرد.
_میدونی که تو حالت گرگم کاندوم نمیتونم بذارم؟
سرمو با خجالت تو سینش قایم کردم.
_میدونم.
_پس باید خودمو برای بارداری بعدیت آماده کنم. دلم میخواد باز وقتی میبوسمت کوچولوی تو شکمت حسودی کنه و حرکت تندشو روی شکمم حس کنم.
_بداخلاقیام چی؟ هوسای عجیب غریبم؟
_تنها هوس عجیبت برای من نصفه شب رابطه خواستنات بود که عاشقشون بودم. اینکه بیدارم کنی و مثه بچه ها با بغض و لبای آویزون خوردنیت بگی میخوامت گوکی.
لبخندی زدم و بوسه‌ی سبکی روی سینش زدم.
_واقعا دست خودم نبود. خواب بدی نمیدیدم ولی از شدت تحریک شدنم بیدار میشدم.
_آخه فقط رابطه نبود. نصفه شب با لگد از تخت مینداختیم پایین چون از بوی بدنم بدت میومد. گرسنت میشد و غذاهای عجیب میخواستی. آخه کی اسنک با بستنی میخوره؟ چیپس با نوتلا؟
_الکلو یادت رفت. وای لعنتی هنوزم نمیذاری بخورم. حدود سه ساله نمیذاری من یه قلپ نوشیدنی بخورم.
پیشونیمو بوسید.
_بخاطر خودت و وانیلمونه. توی بارداری اصلا نباید میخوردی. الانم که بخاطر شیر دادنت نباید بخوری. بی تابیات برا نوشیدنی رو میبینم که میگم هه جونگو از شیر بگیر.
لبامو آویزون کردم.
_یه قلپ که چیزی نمیشه.
لبای آویزونمو بوسید.
_همون یه قلپم برا وانیلمون ضرر داره. دلت میاد اذیت شه؟
_نه.
موهامو با سر انگشتای کشیدش از توی چشمم کنار زد.
_عاشقتم. عاشق وانیل و دوقلوهامونم. عاشق تک تک لحظات با هم بودنمونم. فقط یه کوچولو تحمل کن بعد خودم میبرمت بار هر چقدر دلت خواست نوشیدنی بخور. حالا بخواب یکم. خسته‌ای. قراره دو هفته‌ی دیگه خسته ترم بشی.
سرمو روی سینش گذاشتم و منتظر بهش چشم دوختم.
لبامو با ملایمت چند بار بوسید.
_شب بخیر گوکی.
_شب بخیر جیمینِ من.


توی آشپزخونه داشتم پای گاز، غذای هه جونگو هم میزدم که دستاش از پشت دور کمرم حلقه شد و سرش رفت تو گردنم که نفس بکشه.
گردنمو کج کردم که دسترسی بیشتری به گردنم داشته باشه.
_صبح بخیر.
_صبح بخیر. چه خوبه که بدون کشیده شدن موهام بیدار شم.
تو گردنم حرف میزد و نفساش قلقلکم میداد.
لبخندی زدم و زیر گازو خاموش کردم.
_فک کنم هنوز خوابه. دیشب یکم دیر خوابید.
گودی گردنمو بوسید.
_دوقلوهارو بیدار نکردی هنوز؟
برگشتم و بوسه کوچیکی به لباش زدم.
_بیدارن. دارن درس میخونن.
دهنشو باز کرد جوابمو بده که صدای داد جونگهیون بلند شد:
_جونگکووووووووووک جیمییییییییییین.
_وای نه. موهای داداشتو داره میکشه.
صدای خندش بلند شد و من سریع رفتم که موهای جونگهیونو از دست هه جونگ نجات بدم.
نشسته بود رو سینه عموش و با دوتا مشتاش موهاشو میکشید.

#passion_and_pain season 2Where stories live. Discover now