^^ four^^

106 45 12
                                    

کیونگسو:خبب..از اونجایی که امروز دوست قدیمی مو دیدم..به این مناسبت شامُ مهمون منید...

همه خوشحال شدن به جز جونگین..

اون فقط تصمیم گرفته بود ساکت بمونه تا بیشتر از این گند نزنه..

"کیونگسو:اشکالی نداره اگه شما دوتا یکم صبر کنید...؟چون میخوام رستورانُ به جونگین نشون بدم و بعدش هم قرار بود ی چیزایی یادش بدم..
(خطاب به جونگین گفتُ دید که اون هنوز صورتش گرفته اس..)

"بکهیون:نه..مشکلی نیست..! ما منتظرتون میمونیم..!
من و چانیول ی پیش غذا و قهوه،امتحان میکنیم تا شما بیاین...

"کیونگسو:خوبه..بعدا میبینمت بک..

اون تور،در نظر جونگین طولانی تر از حد معمول شده بود و بیشترش،با سکوت گزشته بود..اون فقط وقتایی به حرف میومد که سرآشپز ازش نظر میخواست یا سوال میپرسید و تمام جواباش حداکثز به پنج تا کلمه،ختم میشد..

معلومه که اون بی دست و پا بود.آخه چجوری نمیتونه بی دست و پا باشه وقتی که کراشش،
مرد رویاهاش،کسی که هر پنجشنبه بخاطرش خودارضایی میکنه..الان داره پا به پاش راه میره و دستشُ روی کمرش گزاشته و مثل ی بچه هدایتش میکنه چون اون خیلی دست و پا چلفتیه..

ولی جونگین از همه ی اون لمسای فیزیکی،لذت میبره..چه از عمد باشه..،چه از عمد نباشه..

وقتی به آشپزخونه رسیدن..اونجا بزرگترین آشپزخونه ای بود که جونگین توی کل زندگیش دیده بود.از وقتی که سرآشپز مشغول احوال پرسی با بکهیون بود.. ذهنش درگیر ی سوال شده بود.
نفس عمیقی کشید و وایستاد.سرآشپز با تعجب نگاش کرد.همه ی شهامتشُ جمع کرد و سوالشُ پرسید.

"جونگین:چ..چرا...چرا دوستت...صدات کرد کیونگسو..؟
(بالاخره حرفش زد و نفس راحتی کشید اون اصلا خوشش نمیومد که بکهیون،به سرآشپزش لقب یا اسم مختصر بده.)

سرآشپز در حالی که سعی کرد جلوی خنده اشُ بگیره صورتش مثل ی گوجه قرمز شده بود و جونگین هیچ نمیدونست که کجای این سوال جدی،انقدر خنده داره و عجیب بود..!

کیونگسو بالاخره خودشُ جمع و جور کرد و با صاف کردن گلوش،دستشُ روی شونه های جونگین گزاشت.

" چونکه این اسمه منه...دو کیونگسو...فکر کردم که میدونی..من قبلا هم چند باری تو برنامه بهش اشاره کرده بودم...

حالا نوبت جونگین بود که از خجالت قرمز بشه..اینجوری هم نبود که اون به برنامه اهمیتی نده
ولی موقع پخش اون برنامه،قوه ی تخیلش فعال‌تر از هر بخش دیگه ی مغزش بود.

"جونگین:عااا..آ..آرهه..دیدمم...!
(گفت و از نگاه کردن به کیونگسو اجتناب کرد.)

اون از همون اولین روز برنامه رو دنبال کرده بود ولی هیچوقت اسم سرآشپز رو نفهمیده بود..

chef's kiss(kaisoo_translation)Where stories live. Discover now