پارت ۶

161 25 2
                                    

بنظرم ممکنه آدمهایی در اين دنيا وجود داشته باشن که هرگز سکس رو تجربه نکرده باشن, اما مطمئنم کسی وجود نداره که فقط يک بار عشق بازی کرده باشه!
دریافت کردنه اون لذت برام اعتیادآور شده بود!
"عاااه..." رو دستگاه کپی خم شدم تا اجازه بدم سخت تر و عميق تر واردم شه. "من تقريبا... "
سرعت ضربه هاش رو کم کرد.
_" تقريبا چی؟ تقريبا بايد تمومش کنم؟"
"...آهــ نه..." ناله آرومی کردم " منظورم اين نبود ."
_تو واقعا آزاردهنده ای جیمين... ميتونم احساس کنم که تو هم به سکس باهام اشتیاق داری و اینو از ... ضربه ای به سوراخه قرمزم زد و ادامه داد " اینو از سوراخت که منو به سختی به داخل خودش ميکشه میتونم بفهمم! "
حتی نمیتونی تصور کنی که الان به طرز فوق العاده ای عالی هستی. ضربه ای به باسنم زد.
" زود باش بگو جیمين! تو هم در واقع همين احساس عالی رو داری درسته در غیر این صورت ، اینقدر سکسی ناله نميکردی؟!"
اون واقعا داره ازم همچين سوالی ميپرسه؟
چی بايد جوابش رو بدم؟
باید بگم آره. احساس لذت ميکنم و ميخوام که شديدتر منو بکنی؟ انقدرها هم نیازمند دیکش نيستم!
"جوابمو بده!" دستور داد ، "اگه درست جوابمو ندی اجازه نميدم به کام برسی."
"نه! نکن!" اون نميتونه درست حالا که تو اوجمم متوقفش کنه. لبامو گاز گرفتمو به‌اجبار نالیدم
"احساسش عاليه"
سرعت ضرباتش رو دوباره بيشتر کرد
عاااه...خ...خيلی خوبه هوسوک..." درست همون لحظه بود که مايع سفيد و غلیظی به روی دستگاه کپی ريخت.
قلبم خيلی تند ميزد و نميدونستم بايد چيکار کنم.
با اینکه بدنم بخاطر لذته اورگاسم می‌لرزید اما اون هنوز ارضا نشده بود.

در نهايت تسليم شدم و روی پاهاش نشستم. عضوش رو گرفت و سرش رو وارد سوراخم کرد. دستامو روی شونش گذاشتم تا تکيه گاهی بشم برای زمانی که خودش رو واردم ميکنه دستاش رو دور کمرم حلقه کرد و کمکم کرد تا بالا و پايين برم
بخاطر ضرباتش که به نقاطه لذت بخش درونه باسنم برخورد میکرد دوباره سخت شده بودمو فقط از حسه خوبش ناله میکردم...
ناخودآگاه باهاش چشم‌تو‌چشم شدمو یاده خاطرات و سکس دیشبمون افتادم
سکس ديشبمون خيلی... " واااهايی...." ناگهان ليز خوردم و روی زمين افتادم
بازوهای قوی رو احساس کردم که دورم حلقه شدن و من رو از روی زمين بلند کردن. "جیمینی حالت‌خوبه؟؟"
به چشمای هم خيره شديم و من کاری از دستم بر نميومد ولی به شدت خجالت کشيدم!‌ نميخواستم منو اينطوری ببينه، دست‌وپا‌چلفتی و گیج!
با گفتنه "م...متاسفم..."با بيشترين سرعتی که ‌ميتونستم فرار کردم.

در سرویس بهداشتی رو باز کرد و با سرعت درشو بستم و خودمو داخل حبس کردم و روی توالت نشستم. سعی کرد یه دور دیگه اتفاقات رو مرور کنه...
دقيقا چه اتفاقی براش افتاده بود؟ تمام روز رو به چيز های منحرفانه فکر ميکرد...
اينجوری بودن عادی نيست...همش تقصير
هوسوکه ، اون عوضی احمق!
با شنیدنه تقه‌ی محکمی که به در خورد تو جاش پرید که باعث شد با باسنه دردناک و لختش روی سنگ توالت بپره و دوباره با درد حفره‌ی ملتهب و قرمزش فحش‌کشش کنه. صداشو میشنید که محکم در میزد و ازش میخواست باز کنه تا حرف بزنن!
"جیمين! درو باز کن "
محکمتر در زد !
دستپاچه شده بود ، مسلما فرار کردن زمانیکه اون هنوز ارضا نشده بود پیامدهای خوبی براش نداشت و این بشدت می‌ترسوندش، حالا چکار میکرد؟!
فقط با سردرگمی لب زد "نه...نميخوام ".
هوسوک با ضربه ی محکمی به در فریاد زد " اگه همين الان درو باز نکنی ميشکونمش و تو توی بد دردسری می افتی پارک جیمین!"
لعنتی نه! نبايد اجازه می‌داد اين اتفاق بيوفته.
به آرومی در رو باز کرد .
" هو...هوسوک؟"
هوسوک از داخل کشیدم بیرون و روی مبلی سه نفره نشست و مجبورم کرد رو زانوهاش بشينم!
" ت...تو ميخوای دوباره انجامش بدی؟ ما همين الان!"
"_شش!! خيلی حرف ميزنی!"
دهنم رو پوشوند تا ساکتم کنه.
" _نميخوام الان کاری باهات کنم "
دستش رو از روی دهنم برداشت و اجازه داد نفس بکشم!
"_میتونی بهم بگی دقيقا چه اتفاقی افتاد؟ تو دقيقا وقتی چشمامو ديدی فرار کردی" با صدای آزرده ای گفتم:آه ، اون! من..."
حالا بايد بهش چی بگم؟ چشمات خيلی هيپنوتيزم کننده‌اس بخاطر همين خجالت کشيدم؟
با پایین آوردنه سرم بنظر میومد بیخیاله جواب پس گرفتن شد چون با صدای خیلی آرومی صورتمو بالا آورد و نوازش کرد و گفت: وقتی افتادی آسيب نديدی؟! "
صداش خيلی نرم بود...چطور ميتونه اين کار رو بکنه؟ در يک لحظه با صدای تهديد کننده ای منو به عنوان اسباب بازی مسخره ميکرد و لحظه بعد خيلی شيرين رفتار ميکرد!
در نهایت برای فرار از اون موقعیته موذب کننده لب زدم"ممممم...نه، من خوبم "
"همممم... "
برای لحظاتی به من خيره شد
کمی موهام رو بالا زد و آروم صورتم رو به دو طرف چرخوند.

my favorite pornstar Where stories live. Discover now