پارت ۱۰

78 9 3
                                    

با شروعه ضرباته محکم و پشت‌سرهمی که به بدنش برخورد میکرد در حاله از دست رفتن بود و دهنش لحظه‌ای از ناله کردن نمی‌ایستاد.
اصلا چرا اونقدر داشت لفتش میداد!؟ هوووف... دست خودش نبود.
این روی آسیب پذیری که جیمین موقع رابطه یا هر لحظه در کنارش داشت باعث می‌شد برای اولین بار توی زندگیش از اینکه به یکی آسیب برسونه بترسه !!
با نگاه کردن به نقطه‌نقطه‌ی بدنه زیرش می انداخت حاضر بود قسم بخوره که پسر نرمالو قراره التماس کنه بفاکش بده!
بی توجه دو تا دیگه از انگشتاشو واردش کرد و حالا تعدادشو به چهارتا رسیده بود و شاهد قوسها و ناله‌های زیبایی که اون به خودش میداد شد و لبخندی رو لبش جا گرفت. هوسوک بشدت از دیدنه تک تکشون لذت برده بود.
در مقابل ، جیمین به حدی از تغییر رفتارهای هوسوک  خوشحال بود که نمی‌تونست به هیچ چیزی فکر کنه و فقط ناله‌ می‌کرد... این اولين باری بود که داشت اینهمه وقت صرف آماده کردنش میگذاشت
در واقع این همون حسی بود که تو یه رابطه ی دو طرفه انتظار میره اما تا قبل از این هرگز موفق به تجربه کردنش نشده بود!
حس انگشتای بلندی که به چهار تا رسیده بود‌  لحظه‌ای فرصت برای تازه کردنه نفس بهش نمی‌دادن‌ و باعث شده بود از درد حفره‌ی باسنش ناله کنه و چشماش پراشک بشه!
اما همزمان نمیخواست منبع اتصالشو قطع کنه و ناخودآگاه خودشو بیشتر به پسر کوچیگتر فشار میداد تا بیشتر دریافت کنه
هوسوک تمامه مدت واکنشای بدنشو از نزدیک تماشا میکرد .
لباشو روی قسمته داخلی رانش گذاشته شد و با مک های آرومش اون رو تا مرز روانی شدن میبرد! لبخندی به لرزشهای کوتاه بدنش زد که از دید جیمین کاملا مخفی موند...
پوستشو بو می‌کشید جوری که انگار یه رایحه‌ی لذتبخش داشته باشه...
روی بدنش خم شد و به آرومی لباشو روی رانش کشید و همزمان انگشتاشو درونش حرکت داد
"ممممم... وقتی با زبونم پوستت رو خيس میکنم و تو برام از لذت میلرزی رو خیلی دوست دارم جیمینی!
انگشت هاشو ازش بيرون کشيد و پشتش ایستاد و با زبونش گوشش رو لیسید!
"الان ميتونم واردت شم؟"
جیمین داشت از شدته خواستن هوسوک دیوونه میشد و همونطوریکه باسنش رو به عقب قوس داد با لحنی دردمند خواهش کرد "هوسوکااا...می‌خوامت! خیلی سخت شدم!"
پاهاشو بیشتر باز کرد و باسنشو به دیکِ پسر قدبلند فشار داد تا تماس بینشون رو بیشتر کنه!
بالاخره به هدفش که روانی کردنه جیمین بود رسید.اونو به آرومی بلند کرد و با حلقه شدنه دستای بیبیش که کمی شل به گردنش چسبیده بود لبخندی زد و اونو روی نزدیک ترین مبل خوابوند و بالاخره خودش رو مقابل حفره ی منتظر و نبض‌دارش تنظیم کرد... "دارم واردت ميشم و ازت میخوام ریلکس باشی ...!"
در جواب سرشو تکون داد و خودشو برای دردی لذت‌بخش آماده کرد.
عااه...هو...سووووک...! این واقعا دردناک بود مخصوصا که از آخرین بارشون ده روز میگذشت
هوسوک وقتی صدای نفسهای نامنظمش رو شنید از پشت دستشو دورش حلقه کرد و با کف دستش روی قسمت پایینی شکمش میکشید تا نوازشش کنه و همزمان، لبش رو روی یکطرفه صورتش گذاشت و روی خط فک و گونه‌اش بوسه های پراکنده‌ای میگذاشت تا بتونه کمی حواسشو از درد پرت کنه!
"خوبی؟می خوای تمومش کنم؟"
جیمین بلافاصله رد کرد و ناليد "نه! فقط يه دقيقه بهم زمان بده، بهش عادت می‌کنم"
از اینکه می‌دید جیمین هم به سکسشون اشتیاق داره خیلی خوشحالش میکرد پس بوسه ای پشت گردنش گذاشت و همونجا لب زد
" خيلی زود خوب ميشه ، بهت قول ميدم مراقبت باشم..."
با بسته شدنه چشمای جیمین لبخندی که روی لباش بود رو بوسید و این بار بوسه‌های عمیق و خیسی رو باهاش شروع کرد و انگشتاشو بیرون کشید و ناله‌ی پسر توی بغلش که در حاله بوسه‌بازی بود توی دهنش خفه شد.
عضوش رو روی ورودیش که باز‌ و ‌بسته‌شدنش خبر از بیقراریش می‌داد کشید و با مک محکمی که به لباش زد سرشو وارد کرد و لحظاتی بعد کم‌کم دیکش حفره‌ی منتظر پسر فاکر رو بلعید، صبر کرد تا جیمین نفسش سرجاش بیاد و به سايزش
عادت کنه . وقتی نگاهشو از بدنش برداشت و به صورته پسر کوتاهتر زل زد باورش نمیشد این نگاهه لرزون متعلق به جیمین باشه!
جوری نگاش میکرد باعث میشد که هوسوک بخواد اونو بین بازوهاش تا ابد نگه داره و ازش مراقبت کنه!
لبخندی روی لبای ورم کرده‌اش نشسته بود که حس کرد جیمین با سستی گفت : من آماده‌ام میتونی حرکت کنی!
ظاهراً لبخندش به هوسوک هم سرایت کرده بود چون با شروعه بوسیدنش حرکت درونش رو هم شروع کرد و ضربه‌هاشو با دلتنگی توی بدنه جیمین فرود می‌آورد.
هوسوک کاملا مطمئن شد که موفق شده حواسشو از درد پرت کنه چون حالا اون هم با اشتیاق به بوسه هاش جواب می داد و بدنشو با انگشتای کوتاه و خوردنیش جست‌و‌جو میکرد

my favorite pornstar Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora