پارت ۱۲ (اخر)

78 8 7
                                    

جیمین به دوست پسر گیجش لبخندی زد و تمامیه لباساشو از تنش بیرون آورد و تمام مدت سعیش بر این بود با ظاهر جدید و خیره کننده‌ش دوست پسرشو میخکوب کنه
و وقتی که داشت شلوارشو در می آورد کامل تونست برجستگی نه چندان خوابیده‌‌شو ببینه...
حین درآوردنه باکسرش تونست دیک سفت شده‌شو ببینه پوزخندی زد و لباشو لیسید یکی از دستای کوپولیشو روی سینه اش قرار داد و اونو به عقب هول داد .
و بالاخره دوست پسر شو روی یه صندلی مشکی بدونه تکیه گاه نشوند.
بدونه توجه به نگاهه شیفته و مشتاقی که کمی گیج میزد دستاشو به پشت سرش برد و مچ هر دو دستشو با طنابی صورتی بست
چند بار دور پسر کوچیکتر چرخید و کاملا حواسش به این بود که بتونه حسابی نگاهه تشنه‌ی هوسوک رو روی خودش داشته باشه...
نیشخندی بهش زد.
وقت نمایش بود!
تک دکمه‌ایی که شومیز داشت رو به آرومی باز کرد و یه نمای خیره کننده از بدنش جلوی چشمای مشتاقه پسر روبه‌روش به نمایش گذاشت...
لحنشو کاملا سکسی و ناله مانند کرد
-خب خب!
ببین اینجا چی داریم...
یه جاسوس که تو تله افتاده...
جیمین، من فقط...
انگشتای کوپولیش رو روی لبهای هوسوک گذاشت تا از حرف زدن منعش کنه و بخوبی این صحنه رو که پسر بیچاره مردمک چشماش گشاد شد و آب دهانشو قورت داد با لذت تماشا کرد...

قبل از اینکه هویتش توی فن ساین لو بره بادیگاردای جیسون داشتن دنبالش
می گشتن...
مستقیم به سمت مینی باری که گوشه ی هال بود رفت و بین راه چراغ های دیوارکوب رو روشن میکرد تا کمی فضای تاریک رو قابل دیدن کنه.
به محض رسیدن به مینی بار لیوانی برداشت و تا خرخره پر از ویسکی کرد.
دلش میخواست تو روشنایی کم خونه‌ی کوچیک ، تنهایی کمی بنوشه اما ذهنش مدام سناریو های خطرناک با مضمون خیانت
می ساخت
-جیمین تو اتاق استراحته جیسون و روی مبل چرم سفید با یه لباس زیر توری دراز کشیده و رونهای توپرِ خوشمزه و سفیدشو بهم میماله.
جیسون داره لخت بطرفش میره و...
فکر کردن به انتهاش باعث شد کل لیوان رو یکسره و تو یه شات بالا بره و صورتش از طعم تند و تلخش تو هم بره ...
حس میکرد گلوش رو با همون جرعه‌ی بزرگ به فاک داده اما این اصلا براش مهم نبود . هر چند سرفه های پشت سر همش چیز دیگه ای می گفت.
دوباره لیوان رو پر کرد و ذهنش پر از سوالاته نه چندان خوشایند شد
یعنی واقعا با همن؟!
اگه نه پس چرا هر دوی اونا باید همزمان غیب بشن!
آخرش هم با یه بغض بچگانه روی صندلی
گهواره ای نشست و با صدای نسبتا بلندی زد زیر گریه کرد و با صدایی گرفته داد زد
-چرا جیمین هیچوقت برای من لباس زیر سفید توری نپوشید...
صدایی از اتاق خواب اومد!
تند تند پلک زد و لیوانشو به سرعت زمین گذاشت و به سمت اونجا پا تند کرد...
با باز کردنه در نگاهش میخکوب شد و با لرزشی که دستاش گرفته بود دستگیره ی در رو رها کرد.
جیمین اونجا بود!
بدنه سکسیش توی شومیز توری سفید با شورت همرنگ و ستش که پاستیلِ کوچولو موچولوشو پوشونده بود و موهای بلوند یخیش که کمی از اون یکطرف صورته آرایش شدش ریخته شده بود
عاااهه... صورتش!
جیمین نفس گیر شده بود...
لبخندی روی لبهای براق و صورتیش بود که هوسوک رو گیج میکرد.
به حدی گیج که حتی متوجه نشد جیمین به سمتش اومده و داره پالتو و بقیه ی لباساشو از تنش در میاره!
نگاهش زوم رو صورتش بود و نمی تونست چشم ازش برداره!
جیمین به دوست پسر گیجش لبخندی زد و تمامیه لباساشو از تنش بیرون آورد و تمام مدت سعیش بر این بود با ظاهر جدید و خیره کننده‌ش دوست پسرشو میخکوب کنه
و وقتیکه داشت شلوارشو در می آورد کاملا تونست برجستگی نه چندان خوابیده‌‌شو ببینه...
بعد از اینکه باکسرشو درآورد دیک سفت شده‌شو دید پوزخندی زد و اونو روی یه صندلی مشکی بدونه تکیه گاه نشوند.
دستاشو به پشت سرش برد و مچ هر دو دستشو با طنابی صورتی بست
چند بار دور پسر گیج چرخید و کاملا حواسش به این بود که بتونه حسابی نگاهه تشنه‌ی هوسوک رو روی خودش داشته باشه...
نیشخندی بهش زد.
وقت نمایش بود!
تک دکمه‌ایی که شومیز داشت رو به آرومی باز کرد و یه نمای خیره کننده از بدنش جلوی چشمای مشتاقه پسر روبه‌روش به نمایش گذاشت...
لحنشو کاملا سکسی و ناله مانند کرد
-خب خب!
ببین اینجا چی داریم...
یه جاسوس که تو تله افتاده...
جیمین، من فقط...
انگشتای کوپولیش رو روی لبهای هوسوک گذاشت تا از حرف زدن منعش کنه و بخوبی این صحنه رو که پسر بیچاره مردمک چشماش گشاد شد و آب دهانشو قورت داد رو با لذت تماشا کرد.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Sep 07, 2023 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

my favorite pornstar Where stories live. Discover now