20 اکتبر 2015:+ بفرمایید؟
_ جانگ جیوو-شی؟!
+ بله خودم هستملبخند یونگی به آرومی محو شد... این دختر واقعا جانگ جیوو بود اما چشمهاش... چرا این چشمها همون چشمهایی که دل یونگی رو میلرزوندن و تو دنیای خودشون غرقش میکردن نبودن؟!
" میشه باهاتون صحبت کنم؟ "
دختر یه تای ابروش رو بالا انداخت:
+ در مورد چی؟
_ رابطهی شما با چوی مینشیکآب دهانش رو قورت داد، به وضوح مضطرب بود:
+ برای چی؟ من ارتباطی با ایشون ندارم!
_ اگه اجازه بدید داخل صحبت کنیم، همه چیز رو براتون تعریف میکنمدختر نگاهی به اطراف انداخت. پیرزنهای روستا زل زده بودن به اون و مرد مقابلش تا بفهمن قضیه از چه قراره، میدونست که بخاطر این کار قراره درمورد اونها کلی داستان دروغین توی روستا نقل بشه، اما چاره چی بود؟! باید کاری که هوسوک ازش خواسته بود رو انجام میداد.
نگاهش رو از اون زنهای فضول گرفت و از جلوی در کنار رفت، به یونگی اشاره کرد تا داخل بره و بلافاصله پشت سرش در رو بست:
+ شما پلیس هستید؟
_ من مین یونگی هستم، یه مقالهنویس جنایی که از طرف کارآگاه لی هیری و ریو جونیول مامور به انجام یه سری تحقیقات شدم.
+ مقالهنویس جنایی؟!دختر شوکه شده و سر جاش خشکش زد، یونگی کتش رو درآورد و لبهی پلههای چوبی خونه نشست:
_ همینطوره...
+ اتفاق بدی برای جناب چوی افتاده؟!
_ اگر اجازه بدید اول من سوالاتم رو بپرسم بعد به تک تک سوالاتتون جواب میدمدختر سری به نشونهی تایید تکان داد و با فاصله از یونگی نشست:
_ دختری که به خونهی چوی مینشیک میرفت شمایید؟
+ دختر؟!چشمهای جیوو از تعجب گرد شد اما با ندیدن واکنشی از یونگی سعی کرد خودش رو جمع و جور کنه:
+ د...درسته
_ از کی ایشون رو میشناسید؟
+ دقیقا نمیدونم، چند ماهی میشه
_ چطوری باهاشون آشنا شدین؟
+ خب... من به شهر رفته بودم و کاملا اتفاقی با هم برخورد داشتیم
_ آخرین بار کی ایشون رو ملاقات کردین؟
+ آممم... فکر کنم دو یا سه هفته پیشیونگی اخمی کرد... این دختر داشت حقیقتی رو مخفی میکرد، یا درمورد خودش یا یه کس دیگه:
_ پدر یا مادرتون نیستن؟
+ خیر، هردو فوت کردن
_ چند سالتونه؟
+ 20
_ دانشجویید؟
+ بخاطر شرایط زندگیمون بعد از دبیرستان نتونستیم درسمون رو ادامه بدیم...
_ نتونستید ادامه بدید؟ شما خواهر یا برادر دیگهای دارید؟!دختر بخاطر اشتباهش هول کرد و تند تند سرش رو تکان داد:
+ ن...نه... من تنها زندگی میکنم
_ پس منتظر کی بودید؟
YOU ARE READING
𝐇𝐞𝐫 𝐄𝐲𝐞𝐬 | هـایــ چشم ـش
Fanfiction༄𝐍𝐚𝐦𝐞 ݁.࣭ ˙ Her Eyes ༄𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞 ݁.࣭ ˙ Sope ༄𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞 ݁.࣭ ˙ Dram-Romance-Smut ༄𝐒𝐮𝐦𝐦𝐚𝐫𝐲 ݁.࣭ ˙ یونگی یک مقالهنویس جناییه که به اجبار وارد پروندهی قتل نقاش معروف کره میشه. در طی بررسی تابلوهای اخیر اون نقاش متوجه یک شخصیت خاص تو همه...