Part 33- نشان امپراتور

242 77 243
                                    

این پارت یه کم مطلب داره. با ذهن باز وارد بشین

وی چانگزه از روی شمشیرش پایین پرید و آتش افروز فورا به غلاف سرخ رنگش فرو رفت. این یکی از بهترین انواع شمشیر بود. هر دو لبش برنده و طرح ققنوس در میانه تیغش حکاکی شده بود. نیروی معنوی‌اش را از شمشیر سرخ می‌گرفت. اما تمام اینها تا زمانی که فقط به چشم یک شمشیر بدان می‌نگریستی معمولی بود اما آنچه آتش‌افروز را شهرت بخشیده بود، اطاعت کامل از صاحبش بود. تقریباً بین تهذیبگران هیچ سلاح معنوی‌ای به آن شکل که آتش افروز مطیع وی‌چانگزه بود، تطمیع نشده بوده.

چانگزه پا روی اسکله چوبی لنگرگاه نیلوفر گذاشت و بلافاصله چندین سرباز تهذیبگر برای استقبال از او به سمتش دویدند.

-: یک قایق باربری داره به اسکله میاد.‌ هدایای ارباب یو هستن. همه رو به خوابگاه رئیس ببرید و احتیاط کنین.

چانگزه خدمتکار ارشد جیانگ فنگمیان بود و وظایف بی‌شماری داشت. و این شرح وظیفه وقتی اربابش حضور نداشت خیلی بیشتر می‌شد. شب گذشته وقتی پیکی از سمت قبیله یو به لنگرگاه رسیده و تقاضای کمک نموده بود، جیانگ فنگمیان هنوز از جنگلهای میانی باز نگشته بود و احتمالا تا بیش از دو هفته آینده هم بر نمی‌گشت زیرا مسائل جنگل میانی به بحران بدی خورده بود و باید رئیس مکتب بدانها رسیدگی شخصی و دقیق انجام می‌داد. لذا چانگزه بدون فوت وقت به قبیله یو شتافته و مه تاریکی که قبیله‌شان را در بر گرفته بود سرکوب نموده و حالا با هدایای پدر نامزد رئیسش به یونمنگ بازگشته بود.

بانو یو، دختر جوان رهبر قبیله یو، سومین بانوی قدرتمند آن قبیله بود و طبق آئین تا مادامی که نامزدش قرارداد را کامل نمی‌کرد، اجازه اجرای عقد ازدواج را نداشت و وی چانگزه بر خودش وظیفه می‌دید که در اجرای این کار به رهبرش کمک کند. مهم نبود اگر به او هیچ احترامی نگذاشته بودند و در تمام مدت فقط او را خدمتکار خطاب کرده بودند. او باید وظیفه‌اش را به طور کامل انجام می‌داد. و حالا به نهایت ممکن خسته بود.

مه تاریک گهگاه در شهرها و روستاها بوجود می‌آمد و در آن موجودات جهنمی پیله کرده و رشد می‌نمودند و بعد به اهالی شهر حمله کرده و بدانها صدمات جدی می‌زدند. قبیله یو تا آنجا که خودش توانسته بود در برابر این مه جنگیده بود و وقتی در برابر آن عاجز شده بود، پیام کمک به طرف قراردادش یعنی قبیله جیانگ فرستاده بود. قراردادی که به موجب آن می‌توانستند از گنجینه‌های معنوی قبیله جیانگ بهره ببرند و در ازای آن یک پیوند زناشویی بدانها تقدیم کنند. و جیانگ فنگمیان دختر ارشد رهبر قبیله را برای این امر انتخاب کرده بود.

یک قرارداد دو سر سود. زیرا با پیوند زناشویی قبیله بزرگ یو رسماً جزو متعلقات یونمنگ در می‌آمد و معادن پر برکتش می‌توانست مشکلات بزرگ اقتصادی قبیله قدرتمند جیانگ را بهبود بخشد در اینصورت خواه‌ناخواه روسای قبایل خرد بصورت خودکار حق استفاده از گنجینه‌های معنوی قبیله جیانگ را هم بدست می‌آوردند. و قطعا قدرت تهذیب گری وی چانگزه یکی از این گنجینه‌ها بود. تنها ایراد این قرارداد طولانی شدن پروسه ازدواج بود. و اگر در این حین رهبر قبیله جیانگ تصمیم می‌گرفت با بانوی دیگری ازدواج کند، پس از تکمیل قرارداد و رسیدن موعد ازدواج، فرزند ارشد قبیله یو به عنوان همسر دوم یا حتی سوم به لنگرگاه نیلوفر پا می‌گذاشت و احتمالا فرزندانش هرگز فرصت بدست آوردن موقعیت کسب مسند ریاست قبیله را بدست نخواهند آورد. اما این برای پدر بانو یو ذره‌ای اهمیت نداشت زیرا در نگاهش این فقط یک قرارداد پر منفعت برای قبیله‌اش و البته همسری شایسته برای دخترش بود. بنظرش دخترش آنقدر قوی و مستقل بار آمده بود که به چنین چیزهای احمقانه احساسی اهمیتی ندهد. ولی بنظر وی چانگزه همین چیزهای کوچک معنای واقعی زندگی بودند نه قدرت و مکنت. اما نظر او چه ارزشی داشت؟ او فقط یک خدمتکار بود. حتی اگر جیانگ فنگمیان به او وزیر خود لقب و سمت داده بود، باز هم عنوان او همچنان خدمتکار بود. کسی که غذای زوجون را حاضر می‌کرد، لباسهایش را رفت و رو می‌نمود و در زمانهای لازم بجای او روی صندلی بزرگ چوبی طرح لوتوسش می‌نشست و کلیه امور درست مانند رهبر مکتب رسیدگی می‌نمود.

Lan Zhan MindWhere stories live. Discover now