02

461 156 52
                                    

با لباسهای خونگی و موهایی که دیگه با کلی ترفند از جدید ترین مدل موهای ایدل ها حالت داده نشده و ساده ریخته بود توصورتش سنش کمتر میزد.

یکمم رقت انگیز، شاید چون پاهاشو بغل گرفته بود و شیر گرم میخورد با یه عینک بخار گرفته که یه شیشه‌اش چند تا ترک بزرگ داشت.

سهون خسارت زیادی زده بود.
دلم میخواست بگم عینکشو برداره و انقدر خودشو به مظلومی نزنه ولی اونقدر به هم نزدیک نبودیم و به من ربطی نداشت.

-این چند وقت چیکارا میکردی؟

دسته های ورقه امتحانو مرتب کردم و گذاشتمشون تو پوشه و سراغ امتحانای کلاس بعدیم رفتم.

-هفت سال، قطعا خیلی چیزا.

-الان شغلت چیه؟

نگاهی به ورقه ها انداختم و نفسمو آروم دادم بیرون، بعد یه مکث یه لحظه نگاش کردم:
-موسیقی تدریس میکنم.

هیجان زده شد:
-پس به چیزی که آرزوشو داشتی رسیدی.

انتظار داشت چون ترکم کرد زندگیم از هم بپاشه؟
بلند شد اومد کنارم به میز تکیه داد و یکی دوتا ورق برداشت نگاه انداخت بهشون.

-سیاهچال دراگون چطور پیش میره؟

سر تکون دادم.
-دیگه یه پیرمرد جذابیتی نداره.

سر تکون داد:
-جوونهایی که اومدن خیلی اینکاره ترن.

پایین دورس تنشو تا سینه کشید بالا.
-اینو ببین، باورت میشه کار یه بچه ۲۱ ساله بود؟

زیر چشمی نگاهش میکردم ولی حجم کبودی زیادی که دیدم باعث شد سرم‌ رو کامل بیارم بالا.

-خوبه؟

-آره مال هفته پیشه تقریبا داره خوب میشه.

بی اختیار دستمو آوردم بالا و لمسش کردم. خیلی جدی بود.

-باید بازنشسته شی بیون.

سر تکون داد:
-یه وقتایی واقعا نفس کم میارم ولی میفهمی که.

اینبار من بودم که سر تکون میدادم.
از جا بلند شدم.

-برات پماد میارم.

-از همونا که خودت درست میکردی؟

جوابشو ندادم، جوابش معلوم بود. جعبه کمک های اولیه رو که همیشه خیلی دم دست بود برداشتم آوردم.

نشست رو میز لباسشو در آورد.
نشستم رو صندلی و آروم از پماد دست ساز براش زدم.

-اون زمان‌ها فقط تو میتونستی همچین کبودی هایی رو تنم بذاری.

-از اولم دفاعت ضعیف بود.

-خودت خوب میدونی فقط جلوی تو ضعیف بود.

هیچی نگفتم، روشو پوشوندم و شروع کردم با چسب پارچه ای عضله‌اشو فیکس کردم.

-پات چطوره.

𝐋𝐨𝐬𝐢𝐧𝐠 𝐬𝐭𝐫𝐚𝐭𝐞𝐠𝐲Where stories live. Discover now