05

408 142 70
                                    

از دور به ییشینگ علامت داد، با ظاهری که انقدر خودشو پوشونده و هویتشو پنهان کرده بود، شبیه یه سارق بود راه افتاد و تنه محکمی به بکهیون تو مسیر سلف زد. چانیول با بدن حسابی که ساخته بود و لباسهای نو آماده بود که بره جلو و کمکش کنه بلند شه یا وسایلش رو جمع کنه ولی طرف مقابل بیون بکهیون بود !

بکهیون میلیمتری تکون نخورد و ییشینگ از درد شونه‌اش بی صدا میخواست فرار کنه که بکهیون مچشو گرفت.
-کجا، یه عذرخواهی نمیخوای بکنی؟

چانیول بشکن خوشحالی زد، همینم سناریو خوبیه.
سریع راه افتاد سمتشون، بیون انگار روز بدیو گذرونده بود و میخواست سر یکی خالی کنه. یبار دیگه ییشینگ و بازخواست کرد و سرش اینبار داد زد.

-ادب یادت ندادن؟

همه دانشگاه جمع شده بودن صحنه نادر عصبانی شدن کراش ۲۰ هزار دانشجو رو ببینن.
بکهیون دوباره تکونش داد:
-چرا لال مردی عوضی.

مشتشو برد بالا و چانیول خودشو جلو انداخت و دماغش تاوان قلبشو داد.
بکهیون خشمش در لحظه فراموش شد و جاشو به بهت، نگرانی و شرمندگی داد.

چانیول تمام تلاششو کرد کول دیده شه و از درد نعره نزنه. دستاشو آورد بالا:
-لطفا آروم باش، عذرمیخوام... این دوست منه معذرت میخوام من هولش کردم انقدر زنگ زدم سریع تر بیا.

بکهیون این پسر بلند و عضله‌ای رو خوب میشناخت میدونست پسر اول دانشگاه هنره.
همه دانشجوها با هیجان دورشون جمع بودن. برخورد رویایی و دراما طور دو پرنس دانشگاه. قطعا همه زیادی ذوق داشتن براش.

خون که از دماغش راه افتاد بکهیون به خودش اومد.
-معذرت میخوام، باید...باید سریع بریم پرستاری.

چانیول خواست قوی دیده شه:
-نه نه من خوبم طوری نیست.

ییشینگ هولش داد سمت بکهیون.
-اصلا هم خوب نیستی، اگه یهو سرگیجه یا حالت تهوع گرفتی حتما باید بیمارستان هم بری.

بکهیون تو کیفش دنبال دستمال گشت.
ییشینگ سریع از فرصت استفاده کرد در گوشی آروم حالیش کرد موقعیتو از دست نده.

بکهیون دستمالو گرفت سمت چانیول:
-باید بریم اتاق پرستاری.

چانیول بازم ممانعت کرد هر چند فیک:
-نه نه نمیشه، ما خیلی عجله داشتیم پروژه رو به استاد برسونیم.

ییشینگ نقشه رو گرفت و ادامه داد:
-من از طرفت شرایطو توضیح میدم تو برو برو.

بکهیون ناچار دستمالو چسبوند به دماغ چانیول. ضربان قلب چانیول بالا رفت.
ییشینگ سریع از موقعیت رفت، بکهیون بازوشو گرفت و کمکش کرد راه بره.
چانیول خودش دستمالو گرفت و کنارش همراه شد.

زمانی که نشسته بود روی تخت تا پرستار از توالت بیاد خود بکهیون دست به کار شده بود و با یه پنبه داشت بینیشو براش تمیز میکرد.

𝐋𝐨𝐬𝐢𝐧𝐠 𝐬𝐭𝐫𝐚𝐭𝐞𝐠𝐲Where stories live. Discover now