Ep16

304 21 1
                                    


قسمت شانزدهم
با قدم های سریع داخل اتاق رفت و با ذوق به فضای اتاق خیره شد. خیلی بزرگ نبود اما زیبا بود. یه تخت گرد دونفره وسط اتاق قرار داشت و یه میز پاتختی کوچیک دقیقا کنارش. یه قالیچه قرمز وسط پارکت های قهوه ای رنگ پهن شده بود و تک کاناپه دونفره شیری رنگی، سمت چپ اتاق و نزدیک به دیوار شیشه ای قرار داشت.
ساعت حرکت کشتی قرار بود ساعت 11 باشه اما اونا مجبور شدن به خاطر بارونی که میبارید و ترس از طوفان، 4 ساعت منتظر بمونن و این از نظر لوهان خیلی بد نشده بود چون اینطوری همزمان با طلوع آفتاب میرسیدن. قرار بود سه ساعت تو کشتی باشن تا به جزیره برسن و لوهان خوب میدونست سهون قراره تمام این 3 ساعت رو بیدار نگهش داره. ترس کوچیکی تو دلش بود اما انقدر به خاطر برنامه های احتمالی سهون ذوق داشت که نمیدونست باید چیکار کنه.
کیف کوچیکش رو روی پاتختی کوچیک کنار تخت انداخت و با ذوق به سمت دیوار تمام شیشه رفت. از اونجا به راحتی میتونست چراغ های روی عرشه و حتی دورتر، روی اسکله رو ببینه. مطمئن بود نزدیک مقصدشون، میتونستن از همونجا طلوع خورشید رو ببینن.
در اتاق به آرومی بسته شد و باعث شد لوهان به آرومی خودشو بغل کنه. نمیدونست سهون میخواد بلافاصله شروع کنه یا بهش برای آماده شدن وقت میده.
تو فکر بود که دست های بزرگ همسرش دور کمرش حلقه شدن و نفسش رو بریدن. لوهان دست هاش رو روی دست های سهون گذاشت و طبق عادت سرش رو به سمت مخالف سر سهون، کج کرد تا بهش برای بوسیدن گردنش، فضای بیشتری بده.
همونطور که منتظر بود، بوسه های آروم سهون روی گردنش نشستن و باعث شدن بدون توجه به منظره نورانی روبروش،  چشم هاشو ببنده.
-میترسی؟
سهون آروم لب زد و لوهان به شیرینی خندید. سهون تمام حالاتش رو از بر بود...
-یکم استرس دارم... اما...
چشم هاشو باز کرد و تونست بازتاب خودتون رو توی شیشه های روبروش، هرچند کمرنگ، ببینه.
-بیشتر ذوق زده ام.
سهون لبخندی زد و بوسه ای روی گوشش گذاشت.
-هیچی قرار نیست برخلاف میل تو باشه عزیزم. پس اصلا استرس نداشته باش. باشه؟
لوهان بی اختیار سر تکون داد و سهون بوسه ی دیگه ای روی گردنش گذاشت.
-امروز کلی شیطونی کردی، کلی بالا پایین پریدی و گربه های بیچاره رو دنبال کردی... پس چرا بدنت هنوز بوی گل های رزي رو میده که صبح باهاشون حموم کردی؟
لوهان لبش رو گزید. سهون درست میگفت، اون امروز حسابی ورجه وورجه کرده بود و بهتر بود دوش میگرفت. سرش رو صاف کرد و گفت
-بذار... بذار دوش بگیرم بعد.
سهون دست هاش رو روی شکم لوهان، محکمتر کرد.
-نیازی نیست. از این بوی گل که با رایحه تن خودت قاطی شده خوشم میاد.
سرش رو عقب کشید و به سمت میز عسلی روبروی کاناپه رفت. پارچ آب رو برداشت و لیوان کریستالی رو پر از آب کرد و به سمت لوهان رفت. لیوان رو به دستش داد و گفت
-همه شو بخور. اگر وسطش تشنه ات بشه حق آب خوردن نداری.
لوهان میدونست سهون روی مسئله آب خوردن وسط سکس، اونم وقتی بدنش حسابی داغه، حساسه پس به حرفش گوش داد و آب توی لیوان رو سر کشید. تو این فاصله سهون خیره به همسرش مشغول باز کردن دکمه های پیراهنش شد و بعد، دکمه های سرآستنیش رو باز کرد.
نگاهش انقدر سوزان بود که باعث شد نگاه لوهان بالا بیاد و به چشم هاش خیره بشه. از پشت اون لیوان شیشه ای به حدی بامزه شده بود که باعث شد سهون هیس بلندی بکشه و پیراهنش رو بلافاصله از تنش در بیاره.
لوهان لیوان رو به سهون پس داد و سهون اونو توی سینی برگردوند. محض احتیاط سینی رو برداشت و به سمت در ورودی رفت و اونو کنار در روی زمین گذاشت. اونجا آخرین جایی بود که امکان داشت بخوان بهش سر بزنن.
به آرومی به سمت تخت رفت و روش نشست. با دستش روی رونش ضربه زد و گفت
-بیا اینجا بیبی.
لوهان مطیعانه، به سمتش رفت و روی پاهاش نشست. دست هاش رو دور گردن سهون حلقه کرد و منتظر موند. سهون لبخندی به صورتش پاشید و خیره به چتری های بلندش که تا روی مژه های بلندش رو پوشونده بودن، لب زد
-باید موهاتو کوتاه کنیم؟
لوهان با لبخند شونه بالا انداخت.
-نمیدونم. تو چطوری دوست داری؟
سهون سرش رو جلو برد و لبهاش رو زیر گوش لوهان نگه داشت.
-من همه جوره دوستت دارم.
لوهان لب هاشو گزید و چیزی نگفت. سهون یکم عقب رفت و دستش رو به لبه ی دورس لوهان گرفت. آروم اون رو بالا کشید و لوهان با بالا گرفتن دست هاش، بهش تو در آوردن اون دورس، کمک کرد.
حالا بدن یک دست لوهانش دقیقا روبروی چشم هاش بود و لبهاش داشتن بهش التماس میکردن تا اونارو به چند تا بوسه و شاید حتی مکیدن آروم مهمون کنه...
سهون لبهای خشک از هیجانش رو با زبونش تر کرد و سرش رو جلو برد. لبهاش رو روی گردنش کشید و بدون اینکه بوسه ای روی بدنش بکاره، سرش رو به سمت پایین سُر داد. لبهاش آروم روی پوست سفید لوهان لیز میخوردن و عطر بدنش داشت هوش از سرش میبرد. بدون اینکه بخواد، اخم کرده بود و به بوییدن و لمس کردن بدنش ادامه میداد. لوهان دست هاش رو روی شونه های سهون گذاشته بود تا بتونه خودشو کنترل کنه با اینحال مدام لبهاش رو گاز میگرفت و سرش رو به عقب مینداخت و باعث میشد سینه اش بیشتر به صورت سهون نزدیک بشه.
سهون زبونش رو از بین لبهاش بیرون آورد و روی پوست سینه اش کشید و متوجه نفسی شد که به خاطر لذت، توی سینه ی پسرکس حبس شد.
سرش رو بلند کرد و به صورت سرخ لوهان خیره شد. اونا هنوز کامل هم شروع نکرده بودن اما لوهان جوری سرخ شده بود که انگار چند بار پشت هم ارضا شده.
سهون دستش رو پشت موهای صورتی لوهانش فرو برد و سرش رو یکم به سمت خودش کشید و بوسه ای روی لبهاش گذاشت. لوهان با اشتیاق لبهای سهون رو بوسید و خودش رو روی پاهاش، جلو کشید. سهون برای نفس گرفتن دهنش رو باز کرد اما لوهان مهلت نداد و زبونش رو داخل دهنش فرو برد و روی زبونش کشید.
سهون بی اختیار از روی شلوارک جین توی تن لوهان، چنگی به باسنش انداخت و ناله شو با فشردن پلک هاش روی هم، کنترل کرد. لوهان مدام مثل یه گربه ی کوچولو زبونش رو روی زبون سهون میکشید و این حرکتش داشت دیوونه اش میکرد.
بدن لوهان رو به آرومی، جوری که انگار یه شیء شیشه ای و حساس رو توی دستاش گرفته، روی تخت خوابوند و روی بدنش خیمه زد. نگاهش رو بین چشم هاش چرخوند و لب زد.
-انقدر فوق‌العاده ای که هنوز باورم نشده مال منی!
لوهان با ذوق و خجالت همزمان، خندید و برای اینکه صداش بلندتر نشه، لبش رو گزید. سهون سرش رو جلو برد و زبونش رو روی لبهاش لوهان کشید تا اون گلبرگ سرخ رو از چنگال دندون های لوهانش فراری بده.
-این لبها هم مال منن. پس بی اجازه بهشون درد نده.
لوهان چیزی نگفت و سهون هم دنبال تایید گرفتن نبود. سریع بوسه ی دیگه ای رو کلید زد و مشغول ور رفتن با دکمه ی شلوارک لوهان شد. بین بوسه هاش، تونست موفق بشه دکمه رو باز کنه و بعد زیپ شلوار به راحتی باز شد.
با هردو دستش، چنگی به شلوار لوهان انداخت و اونو از تنش بیرون کشید. لوهان برای کمک کردن بهش، قوسی به کمرش داد و باسنش رو بلند کرد. سهون شلوار رو کناری انداخت و لوهان، کنجکاوانه سرش رو عقب برد و نیم نگاهی به شلوارکش که حالا روی زمین افتاده بود، انداخت.
-گوشیم تو جیبش بود!
سهون نیشخندی زد
-مهم نیست. خودتم میدونی مدل جدیدترش رو میخوای فقط روت نشده تاحالا بهم بگی.
لوهان با شنیدن این حرف، خندید. اینکه سهون انقدر خوب میشناختش، ترسناک و همزمان هیجان انگیز و دلگرم کننده بود.
سهون بوسه هاشو روی گردن و ترقوه ی لوهان ادامه داد و با رسیدن به شکمش، دستش رو زیر بدنش برد و گفت
-به شکم بخواب.
کمک کرد لوهان کاری که گفته رو انجام بده و بعد از چند ثانیه، لبهاش رو مهمون بدن سفید و یک دست لوهان کرد. بوسه هاش رو آروم اما مداوم روی بدنش میکاشت و جلو میرفت. صدای نفس های عمیق لوهان رو میشنید و میدونست تا چند لحظه دیگه، قراره صدای ناله هاش کاملا واضح توی اتاق طنین انداز بشه. بوسه ای روی کمرش گذاشت و تصمیم گرفت خیلی زود لوهان رو برای یه عشق بازی لذت بخش آماده کنه.
سرش رو پایین برد و بدون توجه به جاکسترپ سفید رنگ لوهان، زبونش رو روی خط باسنش کشید و باعث شد سر لوهان از بالشت فاصله بگیره. (جاکسترپ: شبیه به لامبادا. شورت هایی که پشتش بازه فقط قسمت جلو یکم حالت آزاد تری داره نسبت به لامبادا ) 
دست هاشو دوطرف بدن لوهان گذشت و اینبار بیشتر پیشروی کرد. زبونش رو مستقیما روی مقعدش کشید و سعی کرد راه رو برای لذت هردوشون باز کنه.
نیاز به تلاش بی اندازه نبود و با چندبار خیس کردن مقعد لوهان، خیلی راحت تونست انگشت اشاره شو وارد بدن لوهان کنه.
لوهان به آرومی قوسی به کمرش داد و به حرکت انگشت سهون داخل بدنش کمک کرد. سهون انگشت هاشو با ملایمت حرکت داد و وقتی حس کرد موقعیت مناسبه و قرار نیست لوهان اذیت بشه، یه انگشت دیگه اضافه کرد. لوهان قوسی دوباره به کمرش داد و با ناله سرش رو بلند کرد و دست هاش رو زیر بدنش ستون کرد. با کمک فشار دست سهون زیر شکمش، روی زانو هاش ایستاد و کار رو برای سهون راحت تر کرد. حرکت مداوم و منظم انگشت های سهون که حالا به خاطر حالت خم کمرش، عمیق تر واردش میشدن، باعث میشد دوباره لبهاشو بین دندون هاش بگیره تا داد نزنه.
-آه...سهون،...
سهون بوسه های آروم روی کمرش میذاشت تا لذتش رو با اطمینان دادن بهش، بیشتر کنه و انگشت هاش رو منظم عقب و جلو میکرد.
با حس آروم تر شدن ناله های لوهان، انگشت هاشو بیرون کشید و پرسید.
-خوبی لوهان؟
لوهان بلافاصله سر تکون داد و گفت
-آره...خوبم. ادامه بده.
سهون دستش رو از کنار بدنش، روی شکمش سر داد و روی بدنش خم شد. زبونش رو زیر گوشش کشید و همونطور که آروم شکمش رو نوازش میکرد و با پرسینگ نافش بازی میکرد، لب زد
-صداتو خفه نکن. مهم نیست چندنفر ممکنه صداتو بشنون. به هرحال قرار نیست ببیننت یا بشناسنت که نگران باشی. میخوام امشب صدات رو بین صدای آب بشنوم...
ناله ی کوتاهی از بین لبهای لوهان بیرون پرید و بدنش بین دست های سهون، سست شد. رفته رفته، دست سهون به سمت عضو نیمه بیدار لوهان حرکت کرد و اون رو از روی لباس زیرش، نوازش کرد. لوهان خواست لبهاشو دوباره بین دندوناش بگیره تا صداش در نیاد اما یاد حرف سهون افتاد و اجازه داد ناله های آرومش، توی اتاق پخش بشن و به گوش سهون برسن.
سهون با آرامش عضوش رو نوازش میکرد و بوسه های ممتد روی گردن و گوشش میذاشت. لوهان واقعا نمیتونست روی زانو ایستادن رو بیشتر از اون تحمل کنه. دستش رو به دست سهون رسوند تا حرکتش رو متوقف کنه اما سهون دست دیگه شو از روی تخت برداشت و زیر سینه ی لوهان برد و بلندش کرد. بدنش رو همونطور که هنوز روی زانو هاش ايستاده بود، به خودش تکیه داد و حرکات دستش رو محکمتر کرد. صدای ناله های لوهان بلند تر شدن و دست هاش روی دست سهون دور کمرش نشستن تا تعادل بیشتری داشته باشه.
-هروقت حس کردی کافیه، بهم بگو بیبی.
سهون آروم لب زد و لوهان بلافاصله گفت
-ک...کافیه. لطفا...
سهون حرکات دستش رو یکم دیگه ادامه داد و بعد عقب کشید. لوهان به سمتش برگشت و دست هاش رو دور گردنش حلقه کرد و لبهاش رو روی لبهای سهون چسبوند. سهون بوسه شون رو آروم پیش برد و مشغول باز کردن دکمه شلوار جین خودش شد که دست های لوهان، مانعش شدن. سر پسر کوچیکتر عقب رفت و بوسه شون شکسته شد. لوهان دست سهون رو کنار زد و خودش دکمه و زیپ شلوار سهون رو باز کرد. کمکش کرد شلوارش رو در بیاره و بعد، بلافاصله به لباس زیرش چنگ انداخت و اونو پایین کشید.
با دیدن عضو تحریک شده  و خیس همسرش، که مشخص بود مدت طولانی منتظر ارضا شدن بوده، بی اختیار نیشخندی زد. باوجود شیطونی صبح و سهونی که جنتلمنانه بهش گفته بود تا شب برای داشتنش صبر میکنه، بازهم تقصیر خودش بود که این بلا سر همسرش اومده بود اما ناراضی نبود.
سرش رو جلو برد و عضو نیازمند توجه همسرش رو بین لبهاش گرفت. سهون ناله ی بلندی تحویلش داد و دستش رو به گونه ی لوهان رسوند. نمیخواست لوهان اذیت بشه. همونطور که پسر کوچکتر مشغول نوازش کردن عضوش با لبهاش بود، انگشت شست هردو دستش رو زیر گونه ی لوهان کشید و نوازشش کرد. همین الان هم نزدیک بود و این کار لوهان هم داشت فشار رو روی مغز و بدنش بیشتر می‌کرد.
-کافیه هانی.
سهون گفت و لوهان مطیعانه عقب کشید. سهون بوسه ای روی موهای لوهان به عنوان تشکر زد و گفت
-میتونی روی زانو هات وایسی؟
لوهان سر تکون داد و سریع روی زانو هاش ایستاد و دستهاش رو روی سطح تخت، ستون کرد. سهون دوباره به سمتش خم شد و مقعدش رو با زبونش تر کرد. چندبار سعی کرد زبونش رو داخل هل بده و در آخر موفق هم شد. صدای ناله ها و نفس های عمیق لوهان بهش می‌فهموند داره کارشو درست انجام میده.
وقتی دیگه طاقتش طاق شد، سرش رو عقب کشید و دست هاش رو زیر بدن لوهان برد و بلندش کرد. لوهان با تعجب بهش خیره شد که سهون دست هاشو زیر باسنش برد و بغلش کرد. به سمت مبل رفت و بدن لوهان رو روی مبل گذاشت و گفت.
-دست هاتو روی دسته ی مبل ستون کن.
لوهان همینکارو کرد و با قوس گرفتن کمرش، یه نمای خوب از بدنش برای سهون به نمایش گذاشت. سهون یه زانوشو روی مبل گذاشت و بعد از باز کردن یه کاندوم و کشیدن اون روی عضوش و روان کردنش با لوب، به لوهان نزدیک شد. سر عضوش رو روی مقعدش کشید و وقتی سر لوهان از انتظار خم شد و روی دسته ی مبل قرار گرفت، تصمیم گرفت اذیتش نکنه. عضوش رو آروم داخل بدن لوهان هل داد و اخمی از فشاری که داشت هر لحظه بیشتر می‌شد، روی صورتش نشست.
-آههه سهوونننن...
لوهان اسمش رو بلند نالید و سرش رو روی دسته ی مبل فشار داد. سهون واقعا دلش نمی‌خواست لوهان انقدر ازش دور باشه و اون نتونه لبهاش و پوست بلوری تنش رو ببوسه پس دست هاش رو زیر سینه و دور کتفش پیچید و بدنش رو بالا کشید. فشار روی عضوش با صاف ایستادن لوهان بیشتر شد و اینبار صدای ناله ی خودش رو در آورد. منتظر نموند و سریع حرکات کمرش رو شروع کرد. حس می‌کرد با یه لحظه انتظار بیشتر قراره بدنش منفجر بشه.
حرکاتش با وجود درد، منظم بودن و همین باعث شد خیلی زود لذت به سراغ لوهان هم بیاد. لوهان بی اختیار مدام دست هاشو روی دست های سهون که بدنش رو به بدن خودش چفت کرده بودن، میچرخید و بهشون چنگ مینداخت. لبهای سهون مثل همیشه جایگاه خودشون رو زیر گوشش و روی گردنش پیدا کرده بودن و بوسه های خیس روی پوست رنگ پریده اش میکاشتن.
-آه. سهونیییی همونجاااا...
لوهان علنا بین ناله هاش داد میزد. اما برای سهون مهمتر از داد های لوهان و اعلام های علنی درباره اسم سهون که مطمئن بود همه ی افراد توی طبقه شون، کاملا صدای همسرش شنیدن و اسمش رو بلدن، لذت بردنش مهم بود. اما نمی‌خواست انقدر زود تمومش کنه. سرعت حرکتش رو کم کرد و ضربه های عمیقی تحویل بدن غرق لذت لوهان داد. لوهان به خاطر از بین رفتن خلسه ای که توش دست و پا میزد، نقی زد و خودشو تکون داد اما سهون عضوش رو بیرون کشید و بدن لوهان رو چرخوند. لوهان منتظر موند تا ببینه سهون چه تصمیمی میگیره که سهون خیلی سریع بدنش رو روی سطح کرم رنگ مبل خوابوند و روی بدنش خم شد. بوسه هاش رو روی صورتش پخش کرد و لبهاشو بین لبهای خودش حبس کرد. زبونش رو آروم روی لبهاش کشید و بوسه شون رو عمیق کرد. لوهان جوری بین لبهاش نفس نفس میزد که سهون عمق نیازش رو از نفس های عمیقش متوجه میشد.
-آه. سهونیی...
لوهان بین بوسه هاشون دوباره نالید تا بهش بفهمونه باید دوباره شروع کنه. سهون همونطور که صورتش رو غرق بوسه می‌کرد، دستش رو بین بدن هاشون پایین برد و عضوش رو به نوازش گرفت. لوهان با هردو دست به کتف سهون چنگ انداخت و برای بار بیشمار، قوسی به کمرش داد. سهون همونطور بین بوسه هاش، با صدایی که لرزشش، حجم فشاری که روش بود رو نشون میداد، لب زد.
-پرستیدنی ترین فرشته ی دنیا قطعا تویی لوهان. کاش میتونستی صورت غرق لذت خودت رو ببینی. مطمئنم هیچی تو دنیا زیباتر از چشم های عسلیت نیست وقتی لرز عشق و نیاز توش میشینه...
بوسه ای روی گردنش گذاشت و زیر گوشش لب زد
-پریدن پوست بدنت از لذت، عجیب بهم می‌چسبه هانی...
لوهان که با حرکت دست سهون و حرف هاش همین الان هم نزدیک به اوج لذت خودش بود، با لبهایی که به خاطر زیاد باز موندن، حسابی خشک شده بودن، لب زد
-سهون... لطفا... دارم میامممم... اههه...
سهون حرکت دستش رو متوقف کرد و یکم بین بدن هاشون فاصله انداخت. عضو خودش رو تو دستش گرفت و دست آزادش رو زیر رون لوهان برد و بیشتر از قبل بین پاهاش فاصله انداخت. دوباره واردش شد و از همون لحظه، ضربات عمیقش رو شروع کرد. لوهان با شروع لذت دوباره، دست هاشو جلو برد تا سهون رو بگیره اما سهون از بدنش فاصله داشت و لوهان نهایتا میتونست به بازوهاش متوسل بشه.
ناخن های نیمه کوتاه و مرتبش رو توی بازوهای سهون فرو برد و جیغ کوتاهی کشید. به شدت نزدیک بود اما به خاطر حرکات سهون، ضربه های متمددی که به نقطه ی لذتش وارد می‌شد و سرعت تکون های بدنش، نمیتونست سهون رو رها کنه. حس می‌کرد اگر حتی یه دستش رو از بدن سهون دور کنه، به عقب پرت میشه و این لذت رو از دست میده. سهون متوجه کش مکش ذهنی لوهان شد و همینطور نزدیک بودنش. سریع جاکسترپ لوهان رو تا زیر عضوش پایین کشید و اجازه داد لوهان اینبار به خاطر برخورد هوای خنک با عضوش، ناله کنه.
لوهان قصد داشت به سهون بفهمونه نزدیکه و عضوش نیاز به توجه بیشتری داره اما حتی قبل از اینکه به چطوری راحت تر ارضا شدن فکر کنه، از لذت ناگهانی که مغزش رو پر کرد، چشم هاش به عقب برگشت و عضو نیازمندش که روی شکمش رها شده بود، به راحتی خالی شد.
دیدن همین صحنه و زیاد شدن لرزش بدن لوهان برای سهون کافی بود تا خودشو رها کنه. خیلی سریع لوهان هم متوجه ارضا شدن سهون شد و بعد، بدن سهون به فاصله چند ثانیه روی بدنش افتاد. سنگینی بدن سهون روی سینه اش رو دوست داشت. نفس های هردوشون عمیق تر و لرزون تر از همیشه از ریه شون بیرون میومد و بدن هردوشون از لذت میلرزید.
سهون خیلی سریعتر به خودش مسلط شد و از روی بدن لوهان بلند شد. لبهاش رو به پیشونی لوهان رسوند و بعد از بوسیدنش، لب زد.
-ممنونم ازت زیبای من...!
لوهان زیاد اون مجموعه جملات رو میشنید اما فرقی نمی‌کرد چندبار بشنوتشون، هربار که دوباره از بین لبهای سهون بیرون میومدن، برای لوهان تازگی داشتن و قلبش رو گرم میکردن.
لوهان دست هاش رو دور گردنش حلقه کرد و سرش رو پایین کشید و اینطوری بهش فهموند که منتظر یه بوسه است. سهون بدون حرف لبهاشو بوسید و چند تا بوسه هم روی گونه هاش کاشت.
-سهونی...
لوهان بین بوسه هایی که روی بدنش می‌نشست، صداش زد و سهون با لبخند جواب لوهانی که دوباره مظلوم شده بود، رو داد.
-جونم؟
لوهان با لبهای آویزون گفت
-خیلی گشنمه.
سهون بوسه ای روی لبهای آویزونش زد و گفت
-یکم صبر کن تمیزت میکنم و بعد دوتایی میریم یه بستنی مخصوص باهم میخوریم تا انرژیت برگرده. چطوره؟
لوهان با چشم هایی که حالا ستاره بارون شده بودن، بهش خیره شد و بی اختیار خندید.
-عالیهههههه. عاشقتم سهووننیییی...
سهون خندید و از روی بدن لوهان بلند شد. عضوش رو آروم از بدنش بیرون کشید و بعد از برداشتن کاندوم و انداختنش توی سطل آشغال، لب زد
-به خاطر یه بستنی عاشقمی؟ داره حسودیم میشه.
لوهان تکونی خورد و روی کاناپه نشست. با دست کنار خودش زد و سهون به حرفِ نزده، واکنش نشون داد و کنارش نشست. لوهان به خاطر باز بودن مقعدش یکم حس بدی داشت ولی جوری نبود که درد شدید داشته باشه. خودشو لوس کرد و روی پاهاش لخت سهون نشست. دست هاش رو دور گردنش حلقه کرد و گفت
-من همیشه عاشقتم. ولی چون خیلی همسر خوبی هستی و همیشه واسم بستنی میخری، بیشتر هم عاشقتم!
سهون کجخندی زد و سعی کرد به پسر روی پاهاش سخت نگیره. لباس زیر خودش که روی دسته ی مبل افتاده بود رو برداشت و شکم لزج لوهان رو پاک کرد.
-باشه هانی. سهونیت خر شد. حالا هم مثل یه بیبی خوب اینجا بشین تا من برم و یه حوله بیارم. باید دوش بگیریم.
لوهان سریع سر تکون داد و کنار سهون، روی مبل نشست و سهون بعد از بوسه ای روی موهای صورتی رنگش، به سمت مستر کوچیک توی اتاق رفت.

Archangelic Where stories live. Discover now