Ep24

250 21 0
                                    

-عصر بخیر هانی. خوب خوابیدی؟

به محض باز کردن چشم هاش، با صورت خوشحال سهون مواجه شد و فهمید سهونی مهربونش قرار نیست هیچکدوم از مسائل چند ساعت قبل رو یادآوری کنه. واقعا از این اخلاق سهون خوشش میومد. اونا حتی اگر خیلی بد هم دعوا میکردن، بعد از آشتی کردنشون که معمولا هم زودتر از دو سه ساعت بعد از دعوا اتفاق می‌افتاد، سهون هیچوقت به روش نمی‌آورد و یادآوریش نمی‌کرد. همین باعث می‌شد هیچوقت به مشکل جدی برنخورن و خیلی راحت تر از بقیه آدم‌ها کنار هم بمونن.

لبخندی زد و دست هاشو دور گردن سهون حلقه کرد و جواب داد

-عصر تو هم بخیر سهونی!

سهون بوسه ای روی بینیش گذاشت.

-پاشو زودتر بیا بیرون که بقیه برگشتن و همه منتظر توایم.

سر تکون داد و همونطور که گردن سهون رو بغل کرده بود، سعی کرد بشینه و سهون با گرفتن کمرش، کمکش کرد. خیلی درد نداشت ولی حس کوفتگی بدنش خیلی جدید بود. اخم کرد و به پایین تنه‌اش که با یه پتو پوشیده شده بود، خیره شد.

-درد داری هانی؟

سهون پرسید و لوهان بی اختیار سرشو به دو طرف تکون داد.

-نه. درد ندارم. بدنم خسته اس.

سهون دستش رو روی کمر لوهان گذاشت و سعی کرد یکم ماساژش بده تا عضلاتش باز بشن. همونطور که دستش رو به صورت دورانی روی کمر لوهان می‌کشید، بوسه ای روی شقیقه اش گذاشت و گفت

-حتما عضلاتت خشک شدن، امروز بدنت زیادی منقبض بود سوییتی. لباس هاتو بپوش و بیا بیرون. بشینی کنار آتیش و گرم بشی، بهتر میشه.

لوهان آروم سر تکون داد و سهون بعد از گذاشتن لباس هاش کنار دستش، از چادر بیرون رفت. لوهان بلافاصله پتو رو از روی خودش کنار زد و سعی کرد تکون بخوره. انتظار داشت اثر رابطه ی سخت چند ساعت قبل رو روی شکم و رون هاش ببینه، ولی خبری ازشون نبود. حتی حس می‌کرد ورودیش اونقدر خشک نیست که اذیتش کنه و این‌ها همه بهش می‌فهموند همسر مهربونش بعد از به خواب رفتنش، بدنش رو تمیز کرده و یه افترکِر درست و حسابی انجام داده تا اذیت نشه.

باکسرش رو پوشید و بعد از پوشیدن شلوار طوسی رنگی که صبح برای پوشیدن انتخابش کرده بود، هودی همرنگش رو روی گپ آستین بلند مشکی رنگی که سهون براش گذاشته بود، به تن کرد و از چادر بیرون رفت. کتونی های طوسی رنگ با دوردوزی یاسی که سهون قبل از مسافرت و برخلاف نارضایتیش، براش خریده بود رو پوشید و به سمت جایی که سهون و بکهیون کنارهم ایستاده بودن، رفت.

-خوب خوابیدی لوهان؟

بکهیون پرسید و لوهان سر تکون داد.

-آره. خوب بود. کی برگشتین؟

Archangelic Where stories live. Discover now