Friends Or More? 17

1.1K 121 184
                                    






(ساعت 11 شب)






جیسونگ کلید انداخت و در خونه رو باز کرد...

بدون نگاه به نشیمن وارد شد...


سرش رو بالا اورد که...



جیسونگ : فاک ترسوندیم...اینجا چیکار میکنی؟




مینهو همونجور که با قیافه عبوس و بی حوصله ای روی مبل لم داده بود لب زد...

مینهو : کلافه بودم و... شاید بازم کمک میخواستم؟

جیسونگ نفسش رو بیرون داد و بعد بستن در... سمت اشپزخونه رفت تا ابی بخوره...

جیسونگ : بعضی اوقات به این نتیجه میرسم که دادن کپی کلید خونم به تو از اشتباهات محضم بوده...

مینهو نیشخند خفیفی زد...

مینهو : شاید اینجوری تنهاترین ادم روی زمین میشدم...

جیسونگ از اشپزخونه بیرون اومد و سمت نشیمن رفت...

مبل مقابلش نشست...

با یه نگاه میتونست بی قراری و کسل بودن مینهو رو بفهمه، مخصوصا زمانی که به یه نقطه روی زمین خیره میشد و هیچ حالتی رو توی صورتش پیدا نمیکردی...

جیسونگ عادی لب زد...

جیسونگ : باز چه گندی زدی لی مینهو؟

مینهو بدون نگاه کردن بهش زمزمه کرد...

مینهو : ایندفعه من گند نزدم... ولی جوری بهم القا شده که انگار گند زدم و خودم خبر ندارم...

جیسونگ که تقریبا و تا حدودی میدونست مشکل مینهو چیه اما باز هم منتظر موند تا خودش بگه...

مینهو بالاخره به جیسونگ که در سکوت و منتظر حرف اصلیش بود بهش نگاه کرد و اهی کشید...

مینهو : 4 روزه ازم دوری میکنه... نه جواب تلفنم رو میده نه پیامامو... فقط یه خط نوشت که بعدا باهم حرف میزنیم...این جمله هیچوقت معنی خوبی نمیده جی...



( چندثانیه مکث)



مینهو کلافه چشماش رو بست و باز کرد...

مینهو : لعنتی چرا باید یهو اینجوری بشه وقتی همه چی داشت خوب پیش میرفت و...


جیسونگ : بس کن مینهو...



جیسونگ ناگهانی و کمی جدی بین حرفش پرید...

مینهو گنگ بهش نگاه کرد...

جیسونگ : تو خودتم خوب میدونستی که این قضیه به جایی نمیرسید چون از اولش فقط برای لجبازی با هیونجین بود...

مینهو اخم خفیفی کرد و صاف روی مبل نشست...

مینهو : رابطه بین من و فلیکس ربطی به هیونجین ندا...

Friends or more? Where stories live. Discover now