Friends Or More? 22

903 93 70
                                    






فلیکس : دیر کردی نگرانت شدم...


هیونجین نیشخندی به اخم بامزه و چهره ی تخس فلیکس زد و بوسه ای عمیق روی لباش کاشت...

هیونجین : کارمون طول کشید کیتن ببخشید...ولی...

بوسه ای بین ابروهاش زد و با شیطنت دست دور کمر باریکش انداخت و زمزمه کرد...

هیونجین : وقتی اینجوری نگرانم میشی یا منتظرمی... لعنتی... بیشتر دیوونم میکنی...

اخم فلیکس کمرنگ تر شد و با تکخندی چشماش رو از هیونجین گرفت...چون... پسر روبه روش خوب بلد بود از دلش دربیاره یا با زبون و کاراش نرمش کنه...

چان از چهارچوب در خونه و از کنار هیونجین و فلیکس رد شد و داخل اومد...

بنگچان : اه لعنت بهتون یه امشبو مراعات کنین...

همون لحظه زمانی که چشمای چان به جونگین رسیدن، با لبخند پهنی سمتش رفت و سریع گونش رو بوسید که جونگین سلقمه ای بهش زد...

هیونجین و فلیکس با پوزخندی به چان خیره شدن...

فلیکس : یکی باید تورو جمع کنه فعلا... به دیکت بگو الان زوده باشه بعد از اینکه خواستی جونگینو برسونی...

چانگبین و جونگین زدن زیر خندا و چان نگاه حرصی ای بهش انداخت...

جونگین مثل همیشه جلوی همه سرخ و سفید شد...

فلیکس : در ضمن... با بچه من موقع فرو کردن دیکت خوب برخورد کن تا دوباره دردش نگیره بابابزرگ...

هیونجین با نیشخند پررنگی... پقی زد زیر خنده و بیشتر پسر شیطونش رو به خودش نزدیک کرد...

چان ناباورانه اول به فلیکس و بعد با چشمای زارش نگاهی به جونگین انداخت...

جونگین با چشماش خط و نشونی برای فلیکس کشید و توی نگاهش بهش ناسزا گفت و روبه چان کرد...

جونگین : چانا... باور کن خودش به زور ازم حرف کشید ولی من همچین چیزی نگفتم...




( فلش بک / 1 ساعت پیش)




فلیکس و جیسونگ با چشمای منتظر و کنجکاو مثل دوتا بچه به جونگین خیره شده بودن...

جونگین با دیدن اون دو جفت چشم آهی کشید...

جونگین : لعنت بهتون چرا اصلا درموردش کنجکاوین؟

فلیکس : جونگین تا نگی کلی ماجرارو ولت نمیکنم... حتی شمادوتا اصلا اعلام نکردین باهمین بعد انتظار داری کنجکاو نباشم؟

جیسونگ ادامسش رو باد کرد...

جیسونگ : بگو و خودتو خلاص کن...

جونگین نفسش رو بیرون داد و با بدبختی لب زد...

جونگین : اره... اره ما باهمیم... راحت شدین؟

Friends or more? Where stories live. Discover now