Russia ??

121 45 19
                                    

Tony

چشمام رو باز کردم و پر انرژی بیدار شدم. چشمم به پپر و پیتر خورد که با آرامش خوابیده بودن. لبخندی زدم و پیشانی پیتر رو بوسیدم قبل از اینکه اونو به خودم نزدیکتر کنم و از پپر دورش کنم. برام مهم نیست که بقیه هم دوستش دارن، من اول باهاش آشنا شدم.

Peter

من تو تخت آقای استارک بیدار شدم. اول از اینکه اینجا بیدار شدم گیج بودم ولی کم کم اتفاقات شب گذشته برام مرور شد و دلم میخواست آب بشم و برم توی زمین. ولی کار نکرد. پس از تخت اومدم پایین. آره من سعی کردم از روی تخت برم تو زمین.
قبل از اینکه برم، برگشتم و به تخت نگاه کردم. از اونجایی که دیشب مزاحمشون شدم حداقل میتونم تختشون رو براشون مرتب کنم. پس این کاریه که میکنم. فقط بزارید بگم سخت تر از اون چیزیه که بنظر میرسه. تختشون خیلی بزرگه. اما بالاخره کارم تموم شد و برای صبحونه پایین رفتم. راهرو بیرون خلوت بود و با خستگی به سمت آشپزخونه رفتم و آماده بودم از آقا و خانم استارک معذرت خواهی کنم.
ناگهان دریچه هواکش خراب شد و آقای بارتون جلوم پرید. اون دمپایی اژدهایی کرکی آبی، شلوار سبز و یه تیشرت صورتی به تن داشت که وسطش "پرنسس" نوشته شده بود. کلاه ایمنی که جدیدا همه جا همراهش بود رو روی سرش گذاشت. من که نمیخواستم باهاش مبارزه کنم!

"آقای بارتون مجبورید از این استفاده کنی؟" پرسیدم.

"آره فقط 13 ساعت و 22 دقیقه مونده تا هفته جدید بشه. قرار نیست برم بیمارستان."

"پس از فردا دیگه کلاه ایمنی نمیزنی؟" پرسیدم و به سمت آشپزخونه رفتم.

"نوپ." آقای بارتون گفت و منو روی شانه اش بلند کرد.

"داری چیکار میکنی؟"

"مطمعن میشم که آسیبی نبینی." آقای بارتون گفت و وارد آشپزخونه شد.

"صبح بخیر!" آقای استارک با خوشحالی گفت.

من نمیتونستم کسی رو ببینم چون باسنم رو به اونجرز بود نه صورتم. اما بالاخره آقای بارتون منو روی صندلی نشوند.....دور ترین صندلی به اجاق گاز.

"صبح بخیر." جواب دادم.

"خوب خوابیدی پتی؟" خانم دانورز که همزمان به آقای استارک خیره شده بود، پرسید.

"آره."

"با وجود کابوس؟" آقای باکی با نگرانی پرسید.

آه عمیقی کشیدم. معلومه آقای استارک به بقیه میگه.  مگر اینکه میرفتم بهش التماس میکردم که به کسی چیزی نگه. اون درباره این موضوع به همه گفت.

"آره.خیلی بزرگ نبود. حتی یادم نمیاد درباره چی بود." دروغ گفتم.

حقیقتا..... من خوابمو با تمام جزیات یادمه.

"پیتر ما اونجرزیم. اگه کسی کابوس میبینه درکش میکنیم." آقای باکی گفت.

"مرسی ولی خوبم."

Wrong Number KID [Persian Translation]Where stories live. Discover now