He's going to jump

76 19 8
                                    

Peter

میدونستم که قراره به زودی لباسم رو بگیرم اما نمیتونستم همینطوری بشینم و صبر کنم. پس از ند کمک گرفتم و وب شوترهام رو درست کردم و بالاخره تمومش کردم. نمیدونستم الان میتونم برم امتحانش کنم یا نه. نگاه ساعت کردم که 10:08 شب رو نشون میداد. احتمالا بقیه فکر میکنن الان خوابم پس یکم گشت زنی اشکالی نداره نه؟ توی کوله پشتیم دنبال لباسم میگشتم. وقتی پیداش کردم سریع پوشیدمش و به سمت پنجره رفتم. روز گرمی بود پس آقای استارک بهم گفته بود که چطور پنجره رو باز کنم. روی لبه ایستادم و پایین نگاه کردم. واو... واقعا ارتفاع اینجا خیلی زیاده. برا آخرین بار وب شوتر رو چک کردم. همچی درست بود.

Tony

داشتیم اخبار نگاه میکردیم اما هیچکدوم از ما بهش توجه نمیکردیم. حوصله هممون سر رفته بود ولی اونقدر خسته نبودیم که بخوابیم. پیتر اینجا نبود چون یسری کار برای مدرسش داشت اما قول داد که اگه کمک خواست بهمون بگه و تا الان خبری نشده.

"کنجکاوم بدونم پیتر تو چه وضعیتیه..." استیو اونقدر بلند گفت که هممون بشنویم.

"اون حتی توی گروپ چت هم پیام نداده." ناتاشا گفت.

"شاید داره استراحت میکنه." باک گفت.

"فردا مدرسه داره پس مطمعنم خوابیده." به همشون گفتم.

"مطمعنی؟ چون اون خیلی با تو وقت گذرونده." رودی گفت.

"ولی اگه خواب نباشه مطمعنم که دوست داره پیشمون باشه." بروس گفت.

نفس عمیقی کشیدم. همه پیتر رو دوست دارن.

"خیلی خب فرایدی، پیتر داره چیکار میکنه؟" پرسیدم.

"درحال حاضر لبه پنجره اتاق خوابش ایستاده. انگار قراره بپره."

"چییی!!؟؟" همه با وحشت فریاد زدن.

وقتو تلف نکردم و با سرعت به سمت اتاق پیتر رفتم و همزمان لباس آیرون من رو پوشیدم. تا به اتاق رسیدم دیدم که یچیزی داره از بیرون پنجره پرت میشه. با تمام سرعت به سمتش رفتم.

Peter

وقتی خودمو پرت کردم باعث شد احساس آزادی کنم و لبخندی زدم. یدفعه به خودم اومدم و دیدم ماسکم رو فراموش کردم. وب شوتر چپم رو به سمت بالا گرفتم و سریعتر از اون چیزی که فکر میکردم به چیزی چسپید اما وقتی به بالا نگاه کردم وجودم پر از وحشت شد چون فهمیدم وبم به چی گیر کرده بود... آیرون من! سریع به دیوار چسبیدم. آقای استارک درست روبروم ایستاد و ماسک آهنی بی احساسش یک ثانیه کوتاه بهم خیره شد قبل از اینکه از صورتش کنار بره.

"هی اسپایدرمن! تکلیفت این بود؟" آقای استارک با طعنه توی صداش گفت.

"اممم.. میتونم توضیح بدم."

Wrong Number KID [Persian Translation]Onde histórias criam vida. Descubra agora