5.توی مستراح چیه؟!

41 22 3
                                    


اون ها قصد داشتن خودشون رو به کل جهان معرفی کنن و موفق هم شدن. بدون اینکه یونگی یا هر شخص دیگه‌ای بتونه کوچکترین سنگ ریزه ای بین مسیرشون تلقی بشه.
اینترنت اما دنیای بزرگی بود و راحت ترین راه برای معروفیت! سایتی که بنظر به دست کِن مدیریت میشد، در عرض کمتر از چند ماه به پربازدیدترین قسمت دارک وب تبدیل شد. مردمی که حتی نمیتونستن به وب گوگل دسترسی داشته باشن از جوون ترها درخواست ورود به سایت اونها رو میکردن. آدم های مختلف در کوچه و خیابون از وحشتی که پایتخت رو فرا گرفته حرف میزدن و اینطور بود که پلیس چیزی بیشتر از مضحکه دست خاص و عام تلقی نشد. مجرمین به راحتی توی خیابون راه میرفتن و پلیس حتی نمیدونست باید دنبال چه کسی بگرده. با این حال، یونگی هکر بود و دارک وب هم بخشی از اینترنت. این یه برگ برنده بود! البته نه تا زمانی که پشت تمام این داستان ها یک پیرزن پنهان شده باشه...! سرگرد داستان ما، حالا با تمام اطلاعاتی که در دست داشت، روزها مشغول کدنویسی و دسترسی به سایت معروف اون دو شد. سایتی که با هزار نوع آی پی مختلف رمز گذاری شده و هک کردنش غیر ممکن بود؛ حداقل برای هرکس بجز مین یونگی که چندین روز نخوابید و تمام وقتش رو برای اون لعنتی خرج کرد. مدتی گذشت و در نهایت با کمک های دستیارش، تونست به سایت دسترسی پیدا کنه. و عجیب ترین چیزی در این بین توجه پلیس رو جلب کرد، لوکیشن فرد کنترل کننده بود! جایی در همون حوالی و دور و اطراف اداره پلیس!

رییس پلیس، یونگی و تمام افراد زیر دستش، جوری که انگار میخواستن مافیا بترکونن رفتن اونجا و تنها چیزی که کشف کردن، یه رستوران مخروبه و قدیمی بود. و جالب تر از اون، جسد پیرزنی بود که جلوی تلوزیون روشن و در انتهای پشت همون رستوران، انگار چند روزی میشد که مرده بود! پیرزن بر اثر مرگ طبیعی مرده بود اما درست بالای سرش، یادداشتی به منوال همون کاغذ اول به دیوار چسبونده شده بود.

”این کار ما نبود. خودش میخواست که بمیره! کِی بی“

یونگی بعدها متوجه شد که اون پیرزن در دارک وب نوعی مواد مخدر میفروخته و آی پی فعالی داشته. آی پی‌ای که اون دو برای مخفی کردن هویتشون ازش استفاده کردن، یه آدرس تقلبی! یونگی اما هرگز فکرش رو نمیکرد با همچین افرادی روبه رو باشه! با افرادی که معلوم نبود دقیقا چه شکلی هستن، چند سالشونه و منظورشون از خوشگذرونی با گرفتن جون بقیه چیه؟!
ذهنش واقعا به هم ریخته بود، غرورش رو از دست داده و فکر میکرد در نگاه دیگران بی کفایت به نظر میرسه. با اینحال، تا آخرین روزی که درست جلوی در خونه‌ش یک بسته عجیب دریافت کرد، بازهم ادامه داد!
بسته‌ای که هیچوقت به پلیس تحویل داده نشد و تاامروز فقط و فقط یونگی از وجود اون باخبر بود. یک جعبه روبان پیچی شده که روی اون نوشته بود:
معنی اون با عشقشون که تقریبا فحش بود رو هرگز نفهمیدم ولی خب، بریم سر ادامه داستان. توی اون جعبه یه کیف چرم کوچیک قرار داشت، کیف چرمی که ظاهر عجیب و مضحکی داشت و جنسش از پوست گاو یا هیچ حیوون دیگه‌ای نبود! درون کیف یه یادداشت با عنوان ’تموم شد. چند سال بعد دوباره منتظرمون باش‘ به چشم میخورد و بعد از اون بود که دیگه هیچ قتلی اتفاق نیفتاد. یونگی اینطور بود که:

I Will Hack Your Dick! Where stories live. Discover now