یک هفته بعد.
الان یک هفته از روزی که به زور به این عمارت پیچ در پیچ آورده شده بود، میگذره و جیمین مثل موشی که به قفس افتاده باشه، توی خونه حبس شده مونده بود.
البته که اجازه داشت توی عمارت بچرخه ولی میترسید باز هم یه صحنهی ناخوش مثل اون اتاق ببینه و دیگه نتونه از پس آروم کردن اعصابش بربیاد!
جونگ کوک رو خیلی کم میدید؛ درحدی که در طی یک هفته فقط در حد چند کلمه با هم حرف زده _در واقع با هم بحث کرده!_ بعد هم دوباره جیمین به اتاق خودش و جونگ کوک به طبقهی زیرزمینی میرفتن.
انگار که جونگ کوک عمداً میخواست ازش دور باشه و حقیقتش دلیلش رو میدونست. بالاخره، جونگ کوک یه سایکوی ومپایر بود و چند باری خونش رو مزه کرده بود و حالا اگه کنار همدیگه میموندن، احتمال اینکه بهش حمله کنه و تا قطرهی آخر خونش رو بمکه، خیلی زیاد بود!
راستش از این بابت خوشحال بود که کوک ازش فاصله گرفته و تقریباً کل روز رو بیرون از خونه میمونه؛ چون هم نمیخواست بمیره و هم زیاد نمیخواست چهرهی جونگ کوک رو ببینه و باعث ناراحتیش بشه تا جایی که از دستش برمیاومد، سعی میکرد ترس و وحشتی که توی دلش لونه کرده بود رو سرکوب کنه و بدون توجه به نگاههای عمیق و معنادار کوک که سنگینیش رو در هر لحظه حس میکرد، به زندگیِ فلاکتبارش ادامه بده!
صبح تا ظهر میخوابید و ظهر کمی از غذایی که ربات آشپز درست میکرد و ربات خدمتکار براش میآورد، میخورد و بعد به در و دیوار خیره میشد.
به لطف اون مرد، نه گوشی داشت و نه لپتاپ تا بتونه یه جورایی خودش رو از اونجا خلاص کنه یا حداقل وسیلهای برای سرگرمی داشته باشه.
از جا بلند شد و از اتاق خارج شد؛ توی این وقت روز فقط چند تا ربات جهت حل کارهای خونه توی عمارت
بودن، پس میتونست با خیال راحت توی باغ عمارت بچرخه و کمی هوای تازه به ریههاش هدیه بده.امیزو بهش گفته بود که هر وقت خواست میتونه توی حیاط چرخی بزنه و جیمین حالا میخواست از باغ هم دیدن کنه تا هم حوصلهش سر نره و هم... باغ عمارت خیلی بزرگ بود!
از پنجرههایی که به باغ دیده داشت، تونسته بود باغ رو ببینه و حالا برای دیدنش از نزدیک مشتاق باشه.
امیزو که کنار در ایستاده بود، بیحرف کنار رفت و به جیمین اجازه داد تا به سمت پلکان بره و بعد، خودش هم پشت سر جیمین به راه افتاد.
جیمین برگشت تا به امیزو بگه که همراهم بیا که دید ربات انساننما توی فاصلهی یک قدمیش ایستاده و منتظره که راه بیفته.
لبخند محوی از این محافظت امیزو زد و برگشت و به راهش ادامه داد؛ از درِ سالن بیرون رفت و وارد باغ شد.
چند تا ربات انساننما توی عمارت با کت و شلوار و عینک ایستاده بودن و جیمین ناخودآگاه ترسید و ایستاد.
![](https://img.wattpad.com/cover/329592317-288-k419408.jpg)
YOU ARE READING
TWIN JOKER🔞
Mystery / ThrillerCouple: Kookmin, Namjin, Hopgi. Happy End Writer: Raha "Lustmind" Enjoy it😘 #فارسی