True but not perfect, you have a good policy.

458 112 37
                                    

سرگیجه گرفته بود، حلقه رو توی جیبش گذاشت و بلند شد. دستش رو روی پیشونیش گذاشته بود و به پایین نگاه میکرد. چطور امکان داشت حلقه‌ی چانگبین دقیقا امروز و تو این کلوب پیدا بشه؟ اتفاقی بود یا دلیلی داشت؟ باید زودتر چانگبین رو می-..
_خوبی تو؟!

سرش رو بالا اورد، با دیدن لنز قرمزی که تنها تو یکی از چشمهای‌ فلیکس بود ترسید و روی زمین افتاد.
_آه..

فلیکس سریع نشست و خواست دست هیونجین رو بگیره اما اون پسش زد!
_بهم دست نزن..!

هیونجین دستش رو بالا اورد و جلوی لبهای فلیکس گذاشت تا تنها شاهد چشمهاش باشه. شبیه بود، واقعا شبیه بود. هیونجین داشت از فشار احساسات مختلف و اطلاعاتی که این چند ساعت به دست اورده بود به قلبش از حال میرفت اما فلیکسی که بی‌خبر بود کف دستش رو بوسید. این باعث نشد هیونجین متوقف بشه پس دستش رو از روی لبهای فلیکس برداشت و نصفی از صورت اون رو پوشوند تا تنها نیمه‌ای رو ببینه که چشمهای قرمز داشت.
به چشم سرخ خیره شد. مردمکش می‌لرزید، پایین تر اومد و به نیمه لبهای سرخش خیره شد که روی هم فشرده می‌شدند.
فلیکس فقط بهش خیره شده بود، بدون هیچ ریکشنی.
دستش رو پس کشید و بلند شد. شقیقه هاش رو فشار داد.
_دارم دیوونه میشم..دارم دیوونه میشم!

فلیکس سعی کرد نزدیکش بشه.
_هیونجین لطفا...چیشده؟

هیونجین سرش رو برگردوند.
_لنزت رو در بیار، لنزت رو در بیار! چرا اصلا دستم رو بوسیدی؟

_خیلی‌خب، آروم!

منتظر نموند و از بخش وی ای پی بیرون رفت تا چان رو پیدا کنه. کنار مینهو بود و داشت باهاش حرف میزد.
_هیونگ میریم اداره؟

_صبرکن یه لحظه، تمومی مینهو؟

مینهو اشاره ای به یونجین کرد تا بلند بشه، دستکشش رو در اورد و خودش هم ایستاد.
_اره دیگه بقیه‌اش با اکیپ تشخیص هویته، خودشون میارن جسد رو سردخونه‌ی ساختمون.

_خیلی‌خب، اکیپ صحنه و کلانتری میمونن تا گزارشا رو تکمیل کنن بهتره ما بریم.

_من یکم دیگه میمونم چان، باید با یونجین چندتا کار دیگه هم انجام بدیم بعد خودم میرسونمش.

_اوکی فقط به سربازرس بگو نهایتا تا چهل و پنج دقیقه‌ی دیگه گزارشات رو بفرسته. هیونجین بچها رو جمع کن باید بریم پرونده تشکیل بدیم.
هیونجین سری تکون داد و خواست بره اما احساس ضعف کرد و ایستاد.
چان مچ دستش رو گرفت.
_چته تو؟

_خوبم خوبم.

مینهو شکلاتی بهش داد.
_احتمالا باز فشارش افتاده، بخور.

هیونجین شکلات رو تو جیبش گذاشت و تشکر کرد. باید به چان درمورد حلقه میگفت؟ نه. باید اول با چانگبین صحبت میکرد، باید میفهمید اون لعنتی داره چه غلطی میکنه!

𝗗𝗥𝗨𝗫𝗬.{ 𝖧𝖸𝖴𝖭𝖫𝖨𝖷 , 𝖢𝖧𝖠𝖭𝖧𝖮 , 𝖢𝖧𝖠𝖭𝖦𝖩𝖨𝖭.}Where stories live. Discover now