Excessive curiosity does not always lead to good results

473 87 88
                                    


*قبل از خوندن برین اهنگ این پارت رو از چنل
@MiasCastle
تلگرام دانلود و پلی کنید‌.*

سونگمین و چان هر دو نمیتونستن اشک هاشون رو کنترل کنن. چانگبین یکی از اون ها بود، دوست صمیمی چان و رفیق روز های سختش بود. شاید با سونگمین صمیمی نبود اما روزهای زیادی هم رو میدیدن و باهم وقت می‌گذروندن. حالا باید چجوری با خالی بودنش صندلیش تو جلسه های فوری کنار می‌اومدن؟ حالا چجوری باید سر حساب کردن شام های دورهمیشون باهم کلکل میکردن؟ حالاچجوری باید اون همه خاطرات پاک می‌شد...؟ چانگبین خوش رو شوخ بود، همیشه با بقیه خوب رفتار میکرد و میخواست موثر باشه، به جز این اواخر که انگار یه چیزی پیش اومده بود اون همیشه یکسان رفتار میکرد، همیشه خوب بود...
سونگمین درحالی که خودش مثل هیونجین اشک میریخت بلندش کرد و کمی از جسد دور شد، اون موقع هیونجین رو بغل کرد تا دوتایی این غم رو به دوش بکشن.
یونجین نمیدونست چیکار کنه، چان زل زده بود به بدن بی جون چانگبین و اشک هاش پشت سر هم روی گونه هاش میریخت.
_آم..رئیس. میشه شروع کنم؟

وسایل هاش رو برداشت و زودتر جلو رفت.
چان اشک‌هاش رو پاک کرد، سرش رو تکون داد و یه جفت دستکش دستش کرد و بعد جلوی جسد زانو زد.
آروم چشم‌های چانگبین رو بست و سرش رو به طرف گوشش برد.
_قرار نبود انقدر زود بری رفیق. کاش بتونی منو بخاطر کم کاری ای که در حقت کردم ببخشی...انقدر درگیر خودم و مینهو و پرونده بودم که هیچ توجهی بهت نکردم. ببخشید که تو رو وارد پرونده کردم اما مثل یکی از اعضای اداره باهات برخورد نکردم. این بار واقعا اشتباه کردم، این بار واقعا کم کاری کردم! من در حقت نامردی کردم.
من تو رو وارد این قضایا کردم، وقتی تنها بودم و کمک میخواستم اومدی و کمکم کردی اما جوری که مراقبت بقیه بودم حواسم به تو نبود. من باهات مثل کسایی که اهمیت ندارن رفتار کردم، من باید امشب به جای تو جون میدادم...

یونجین مشغول برسی انگشت های دست و پای جسد شده بود.
_هنوز جسد دچار سفتی تو ناحیه انگشت های دست و پا نشده، به طور تقریبی میشه گفت حدود ۲ ساعتی از زمان مرگ گذشته.

با شنیدن کلمه‌ی "جسد" لرزه‌ای به تن چان افتاد. همین چندساعت پیش بود که چانگبین ردی صندلی ها اتاق کنفرانس بیمارستان نشسته بود و بهش گوش میداد. هنوز صدای اون توی گوشش بود، انگار که داشت کنار گوشش صحبت میکرد.
  هیونجین که کمی دور تر روی زمین نشسته بود چمن های ریز رو توی مشتش گرفته بود و همونطور که گریه میکرد زیر لب چیزی میگفت. سونگمین سعی داشت آرومش کنه چون نمیخواست دوباره شاهد سفید شدن موهاش باشه.

_باید کالبد شکافی و سم شناسی هم انجام بدم اما با توجه به شواهد ظاهری دو گلوله به بدن وارد شده و محل اصابت سیاه‌شدگی کمتری داره پس از فاصله یک تا دو متری بوده. یکی از گلوله ها به کلیه سمت چپ خورده و یکی دیگه به روده ها. احتمال میدم دلیل مرگ خونریزی زیاد باشه؛ مقتول فوراً جونش رو از دست نداده، ۱۵ دقیقه‌ی اول میتونست نجات پیدا کنه.

𝗗𝗥𝗨𝗫𝗬.{ 𝖧𝖸𝖴𝖭𝖫𝖨𝖷 , 𝖢𝖧𝖠𝖭𝖧𝖮 , 𝖢𝖧𝖠𝖭𝖦𝖩𝖨𝖭.}Where stories live. Discover now