֔֔⿻꯭ⷷ▩ مستر شلاق و موچو مستر ꀯꍩ¹

640 95 53
                                    

◄↨»👞✃⃟❪❪ʜ۪ٜ ݊₇ᓗ▚⃧⃤🎸  ֔֔⿻꯭ⷷ▩🎩❫❫⃟✁🧢«↨►

رابطه‌شون خیلی شلوغ و پلوغ استارت خورد. اونا سر و ته همه‌چیز رو شروع کردن...یعنی دقیقا نقطه‌ی پایان و جایی که دو نفر بهم می‌زدن، اون دوتا پاشون رو کردن تو کفش رابطه و با سه لنگه کفش...ولی چهارتا پا راه رفتن رو شروع کردن...البته که دوتا از اون لگنه‌ها مال یک کفش براق بود و یکی کتونی!!

بکهیون خیلی یادش نبود. اصولا همه‌چیز رو به جز درآمد کمپانی و آخرین بازخورد مطبوعات فراموش می‌کرد. همه‌چیز رو به جز خط روی نمودار که نشون می‌داد سود داشته و صفرهای بانکیش نادیده می‌گرفت. پول پرست و جون دوست نبود. اون بیزینس‌منِ پیشرفت پرست و خودشیفته‌ی پول دوست بود. 

چانیول ولی خیلی خوب یادش بود. اون روز یه استایل لش و اسپرت داشت. کیف گیتار خاکی و نخ کش شده‌‌ی روی شونه‌اش...دقیقا قلب پاره پاره و داغون و زخمیش بود که به زور با اینکه آشغال شده بود، نگهش می‌داشت و این‌ور اون‌ور دنبال خودش می‌کشید. نه پول داشت جایگزینش کنه...و نه به غیر از اون چیزی داشت که زنده نگهش داره پس باید با همین قلب آشغال شده و از کار افتاده کنار می‌اومد. 

همین جوری انگار نعش‌کش خودش باشه داشت توی راهروی هتلی که تهش تو آسمون بود و سرش زیر زمین می‌رفت که یکهو در یکی از اتاق‌ها باز شد. چانیول اونجا بود تا تو پارتی چندتا جوون عیاش آهنگ بزنه ولی اون نوجوون‌ها...فقط دستش انداختن و پرتش کردن بیرون...انقدر زخم داشت که نخواد موضوع رو بیشتر از این پیش خودش شرح بده و اهمیتی به توهین‌ها و حرف‌هاشون نده. به هرحال همیشه همین بود!! نتونست حتی درست و حسابی اتاق شیک و گرون رو ببینه که یه دلخوشی به اسم دیدن چیزهای هرگزی داشته باشه ولی با باز شدن اون در...هرگزی‌ترین هرگز دنیا رو دید. 

یه پسر جوون با کلی بند پهن قرمز که همه جای بدنش بسته شده بود و یک باکسر سفید، رد زخم‌های سرخ، گریه‌های دلخراش و جای خالی شرم و آبرو...از اتاق با لگد یه جفت کفش که انگار با الماس برق افتاده بودن پرت شد بیرون.

خط اتوی شلوار خاکستریِ صاحب کفش برقِ الماس‌دار، فرقی با دو لبه‌ی شمشیر نداشت ولی با تبعیت از ظرافت صاحبش برای بریدن نگاه‌ها طراحی شده بود. چانیول حتی دیگه نخواست بیشتر هرگزی‌ترین جز زندگیش رو ببینه. بند ساک گیتار رو چسبید و پارگی‌های بندش رو قسم داد که پاره‌تر نشن! بعد هم گردنش رو به به اون‌طرف راهرو چرخوند تا بره ولی شیطان رو شکر که همیشه می‌انداختش ته چاه بدشانسی!!! 

"- چانیول تکون بخوری به خودت قسم بهت رحم نمی‌کنم!!!" 

عطرش حتی قبل از صداش حس میشد. آخه صاحب این لحن مخملی، جای آب با پول و شیر و نعنا دوش می‌گرفت. بوی اسکناس نو و تا نخورده از صداش بلند میشد. 
چانیول هم تکون نخورد. اون پسر لخت رو یه بادیگارد که نه باید می‌گفت غولی از سرزمین شیک‌پوشان و داف‌های دو عالم جمع کرد تا از هتل بیرون ببره.

whip music Where stories live. Discover now