◄↨»👞✃⃟❪❪ʜ۪ٜ ݊₇ᓗ▚⃧⃤🎸 ֔֔⿻꯭ⷷ▩🎩❫❫⃟✁🧢«↨►
خونهی ویلاییشون یه طراحی خاص و یه دکور منحصربهفرد داشت. یه چیز تک...انگار خونهشون تهوتوی قلبشون بود که بیرون اومده بود و خودش رو نشون میداد. چانیول بیتوجه به بکهیون که میگفت تو بیست متر جا هم میشه زندگی کرد، با دستودل بازی برای خونه ولخرجی کرد. البته از کارت مستر!! به این نیت که فقط کمی از تعداد معشوقههای اربابش کم کنه ولی لعنت به پول که تمومی نداشت و چانیول هیچوقت به زندگی تک همسری نمیرسید!!
نمیدونست چرا بکهیون با وجود اینکه تمام ویژگیهای یک روباه رو داشت، ولی مثل اونها راه یک زوج تا مرگ رو در پیش نمیگرفت. اون اسکناسهای سبز...همیشه آماده به خیانت بودن. چانیول هم تا میشد ازشون خرج میکرد تا همونقدر که اون از حسادت حرص میخوره، مستر هم بسوزه!!
برای این خونه هم خودش کلی مجله و طرح دید. کلی وقت گذاشت و خرید رفت تا ازش تمام چیزی رو بسازه که خودش و بکهیون بودن!! تمام اسرار و رازها و غارهای سرد و گمشدهی وجودشون! میخواست خونهشون جایی باشه که وادارشون میکنه ته هرروز...با هرمشکل و اشتباه و اتفاقی که روبهرو شدن...اینجا با حقیقت روبهرو بشن و شجاعانه با این مفهوم که اینجا یک قلبه که به دو نفر تعلق داره و برای دو نفر همزمان میتپه، به سازش برسن!!
یه قلب به سختی حتی برای یک نفر هم میزد ولی خونه...قلبی بود که نبضش توی وجود یک زوج جریان داشت. از پردههای بلند حریر تا آباژورها و مبل و مجسمهها، همگی همین حس رو میدادن. اونها ویلاشون رو دوتایی تميز میکردن. کسی اینجا براشون کار نمیکرد. زیاد هم ریخت و پاش نداشتن. هردوشون به وقتش نظم و بینظمی همدیگه میشدن و خونه در تعادل میموند. اگه از چانیول میپرسیدن میشه یک قلب هیچوقت افت فشار نداشته باشه و تپش نگیره؟! میگفت:"+ آره...اگه اون قلب خونهتون باشه!!"
زیر لب زمزمه کرد و ولو شده روی مبل داخل بالکن، بدنش رو کش و قوس داد. گیتارش کناری بود و صدای آهنگ شب و نسیم خنکش، خلوتش رو بهم میزد. اون همیشه توی استودیوی کمپانی کار میکرد چون بکهیون اغلب تا آخر وقت درحال کار بود و اونم همونجا کارهاش رو میکرد تا وقتی برمیگردن خونه، هردو آزاد و نیازمند استراحت باشن. یکی بودن حس و راحت بودن حال...چیزی بود که ریشههای رابطه رو قوی و محکم میکرد. چیزی که بعنوان دامینیت و سابسیمو...بند قراردادشون بود.
خمیازهای کشید و با دهنش روی لبهاش زد تا ازش آهنگ بسازه. بعنوان یک گیتاریست و آهنگساز از هرموسیقیای استقبال میکرد حتی اگه صدای بالا کشیدن دماغ مستر بود وقتی غذاهای تند میخورد. اون دماغ کوتاه که مثل یک غنچهی مظلوم، همیشه بین اجزاي صورت بکهیون که هرکدوم یه بهشت زیبایی بودن، جمعوجور و درحال فرار به نظر میرسید. انقدر کوچولو و آب رفته شده بود انگار میخواست از زیر زیبا بودن شونه خالی کنه و بره یه گوشه، تنها برای خودش فینفین کنه!!
आप पढ़ रहे हैं
whip music
फैनफिक्शन◄↨»✾✃⃟❪❪ ᵂᴴᴵᴾ ᴹᵁˢᴵᶜ ❫❫⃟✁✾«↨► نوت و شلاق... سابسیمو و دامینیت... عشق و شهوت... بوس و شیطنت... جرقههای عشق همهجا سر و کلهشون پیدا میشه حتی داخل خود آتیش... چانیول روزی که یتیم خونه رو ترک کرد و تمام پولش رو داد یک گیتار تا با آهنگ زدن زندگیش رو...