𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟐

272 53 4
                                    

دیگه حتی حال ناله کردن هم نداشت انقدر ارضا شده بود که از دستش در رفته بود مگه خوردن ی غذای فاکی چقدر زمان میبرد؟؟؟
با باز شدن در میخواست چیزی بگه که چشم هاش روی هم افتادن....

چشم هاشو باز کرد سردرد و سر گیجه داشت اما سعی کرد درک کنه کجاست و بلند شه اما دوباره روی تخت افتاد و ناله ای از درد کرد که توجه پسری که اون طرف تر روی مبل نشسته بود بهش جلب شه. اصلا نمیدونست اون پسر چیه اما اون اینجا چیکار میکرد به اطرافش نگاه کرد . توی ی اتاق نسبتا متوسط با وسایل قهوه ای کرم اما مگه اون توی... سریع نگاهی به بدنش کرد و با دیدن اینکه لباس تنشه نفس عمیقی کشید که باعث شد پسر بالاخره به صدا در بیاد و بخنده : ویندوزت اومد بالا؟ نترس نمیذارم برادرم بهت اسیب بزنه فعلا

جان اصلا نمیدونست اون کیه که بردارش کی باشه گیج بهش نگاه کرد که پسر حرفاشو ادامه بده

دیلان : من دیلان وانگ ام داداش کوچیکتر همونی که داشت یکار میکرد بری اون دنیا . دیشب داشتم میرفتم بیرون که صدای ناله هات بگوشم رسید اما برادرم بخاطر کاری که براش پیش اومده بود رفته بیرون پس فک کردم شاید یکی از افراد مون داره غلط اضافی میکنه و به برده ی جدید برادرم دست درازی میکنه پس اومدم داخل اتاق و با تو که روی هوا معلق بیهوش شدی بودی و تخت زیرت پر از خون و ارضا هات بود مواجه شدم با شنیدن صدای ویبراتور خاموشش کردم و ازت در اوردم که باعث شد کلی خون دیگه ام ازت خارج بشه واقعا نمیدونم چقدر اون داخلت بوده ولی تابحال ندیده بودم یکی انقدر خون ریزی داشته باشه بخاطر ی ویبراتور اصولا برده هایی که میان اینجا ی سری جنده ان و اونقدر گشاد هستن که بخاطر ی ویبراتور خون ریزی نکنن اما تو...

جان کاملا قرمز شده بود با حرفای دیلان و دستشو بالا اورد و با بدبختی حرفتو گفت اون پسر توی اون لحظه دیده بودش و حالا انقدر راحت داشت براش تعریف میکرد؟؟؟

جان : لط..فا... ادامه نده...

دیلان : اوه... الان واقعا خجالت کشیدی؟؟ واقعا هر لحظه باعث میشی بیشتر تعجب کنم.... دکتر وقتی بهم گفت باکره بودی به اندازه کافی تعجب کردم و الان این خجالتی بودنت.... جدا چجوری برادرم قبول کرد برده اش بشی؟؟

جان : من... من...

دیلان : باشه باشه لازم نیس بگی از جکی میپرسم دکتر گفت تو باید استراحت کنی خیلی بهت فشار اومده و نترس برادرم که دیشب اومد باهاش حرف زدم و نذاشتم بکشتت پس فعلا نگران چیزی نباش و استراحت کن باشه؟ نیاز به استراحت داری.

سمت در رفت ، هنوز خارج نشده بود که یهو عقب برگشت و به جان نگاه کرد

دیلان : برات غذا میارم ولی خب اون پمادا رو خودت باید بزنی دیشب لطف کردم برات زدم ولی خب میدونی من از پماد زدن بدم میاد پس خودت زحمتشو بکش قرص هاتم بعد غذا باید بخوری تکونم نخور باشه؟؟؟

𝑮𝒆𝒏𝒋𝒊 (𝑩𝑱𝒀𝑿) Where stories live. Discover now