3

37 11 7
                                    





روز بعد دنت در حالی که تمام برگه هاش رو زیر بغلش زده بود و سعی میکرد اونهارو سرجاشون نگه داره تا روی زمین نریزن، وارد اتاق لیام شد
لیام  که در حال تمیز کردن شیشه عینکش بود و تا حدودی ام از اون صحنه خندش گرفته بود، همچنین داشت لذت میبرد.

منتظر موند تا ببینه هاروی چیکار میکنه!

هاروی و لیام از بچگی با هم همبازی بودن، پدر هاروی پزشک خانواده پین بود و برای همین پدر لیام، خانواده دنت رو از گذشته های دور میشناخت. بعد از مرگ مادر هاروی، پدر لیام بود که خانواده ی دنت رو ساپورت کرده بود و هزینه های تحصیل هاروی رو داده بود؛ برای همین هاروی خودش رو به خانواده پین مدیون میدونست!

-اصلا لازم نیست کمکم کنی ، خودم دارمش، متشکرم!
لیام اروم و بی صداخندید و عینکش رو روی بینیش قرار داد و درحالی که سعی داشت خندش رو کنترل کنه گفت: میدونی، اونجوری که درگیر اونا بودی واقعا... واقعا جالب بود. نتونستم خودمو کنترل کنم!

-میدونی ، وقتی ادمو این موقع صبح ، اینجوری میکشی اینجا، همین میشه!

_غر نزن دوست قدیمی! چی برام داری؟ چیا فهمیدی؟

-قبل از هرکاری، ببین لیام، من جاسوست نیستم، کبوتر پیام رسانتم نیستم، از این به بعد من رو قاطی این بحثا نکن! اما، مرد باید قیافه ی گرینو میدی!
وحشت کرده بود!

_خودتم خوشت اومده مگه نه؟

-نه .. نه ابدا! من کارم چیز دیگه اییه، اگرم به تو توی
این کارات کمک میکنم فقط بخاطر عهدیه که با پدرت بستم، من قراره به مردم کمک کنم و از ترس و وحشتشون کم کنم. نه این که مایه ی ترس و وحشت بشم پین! این کارارو خودت به روش خودت انجام بده!

_خب، اون روش من بود دیگه!

-منظورم با اون روش نبود البته!

_تا فردا میشه درباره این حرف زد، بیا درمورد اوضاع اونجا باهم حرف بزنیم، یعنی اصل ماجرا.

-درسته، من برات همه چیز رو اون تو نوشتم. وضعیت بهداشتیشون افتضاحه، مطمئنم که اگه زمینو بکنی به لونه ی موش ها و کلنی حشرات میرسی.

مکثی کرد و ادامه داد: ساختمون خیلی قدیمیه و همه جا نم پس داده.
سه تا از بچه ها بدجوری سرما خورده بودن.
از بقیه جداشون کردم، روی مچ دست همشون یه علامته. جای سوختگیه، اون پسره گفت هرکی بیاد اینجا اینو داره و...

لیام حرف هاروی رو قطع کرد!

_کدوم پسره ... مطمئنی جای سوختگیه؟

هاروی رو میز لیام خم شد و در حالی که با سرش تایید کرد دنبال کاغذی گشت که توش درمورد اون پسر نوشته بود.

- توی این کاغذا باید یادداشت کرده باشمش.

درحالی که کاغذ رو توی دستش گرفته بود به سمت لیام، پشت میز قدم برداشت.

Abstract horizonWhere stories live. Discover now