برای من یا تو نه. برای ما!

154 51 24
                                    

نگاه های خیره ی چانیول، روی صورتش بهش استرس وارد میکرد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

نگاه های خیره ی چانیول، روی صورتش بهش استرس وارد میکرد. ولی اینکه هیچ حرفی بینشون منتقل نمیشد، بیشتر مضطرب کننده بود.
"بکهیون!!!"

صورتی که به سختی خنثی نگه داشته بود رو به سمت چانیول، که درست رو به روش روی کاناپه تک نفره نشسته بود بالا برد.
"چیزی و ازم مخفی میکنی؟!"
"نه!!"

با صدای لرزونش جواب داد و سعی کرد کنترل وضعیت به وجود اومده رو بدست بگیره.
"فردا با کای برمیگردم کره. و.. و بعد میتونی با خیال راحت بدون اینکه نگران باشی به من اسیبی وارد شه، هر کاری که میخوای انجام بدی.!"

چشمای متعجب چانیول، و عصبانیتی که هر لحظه جاش رو میگیرفت، دقیقا چیزی بود که میخواست.
"شوخیت گرفته؟!"
"تو موقعیتی نیستیم که شوخی کنم!. متوجه ای؟!"

اخم های چانیول براش دوستداشتنی نبود . همه چیز براش بی حس و خسته کننده بود ولی فقط برای چند لحظه.
"ما برای اینجا بودن خودمونو تو خطر ننداختیم که تو ، الان بخاطر اتفاقی که افتاده بخوای برگردی کره.! لطفا بفکر خودت باش بکهیون اگه بفکر رابطمون نیستی!..."

پسر کوچکتر نتونست حرفای مرد رو به روش رو بیشتر تحمل کنه و با بغض زمزمه کرد:
"چانیول، عزیزم !. تو دیگه برام غیر قابل تحملی. زندگی الانم اون چیزی که میخواستم نیست. تو هیچوقت کنارم نیستی. هیچوقت برام اونجوری که باید حقیقی نبودی. تو درست مثل یه توهم موقع مستی ای که میبینمت ولی واقعا حست نمیکنم. درکی از رابطمون ندارم. همه چیز از من مخفی شده. جوری رفتار میکنی که انگار من یه موجود اضافیم. و جوری زجرم میدی که انگار ... انگار .. "

با بغضی که شکست نتونست ادامه بده و سرش رو خم کرد، تا چانیول اشک هاش رو نبینه. اون دیگه بهش حس خونه بودن رو نمیداد. برای گریه کردن نا امن بود و به سختی سعی داشت اشک هاش رو پاک کنه و جلوی سرآزیر شدن دوبارشون رو بگیره.
"بکهیون..."

چانیول مثل همیشه، خودش رو به پایین پاهاش رسونده بود و سعی داشت با صدا زدنش توجهش رو به خودش جلب کنه.
"من دلم برای وقتایی که پیش پاپا بودیم تنگ شده چان، اون موقع بیشتر دوسم داشتی. ولی .. ولی الان ..انگار واقعا دیگه دوسم نداری. من مشکلی ندارم ، میتونم فراموشت کنم و ازت دور شم . اگه..اگه دیگه حسی بهم نداری لطفا زودتر از زندگیم برو. قول..قول میدم فراموشت کنم. قسم میخورم! میشه.. میشه بیشتر از این زجرم ندی.!؟"

 [Aliferous]Where stories live. Discover now