پارک چانیولِ مسئولیت پذیر.

139 36 28
                                    

Music's: rainy days , wherever u r

ओह! यह छवि हमारे सामग्री दिशानिर्देशों का पालन नहीं करती है। प्रकाशन जारी रखने के लिए, कृपया इसे हटा दें या कोई भिन्न छवि अपलोड करें।


Music's: rainy days , wherever u r . ( V )

"تمومش کن بائه جونگ کی!"
صدای فریاد بلند بکهیون داخل کل اتاق کار پدرش پخش شد و توجه دو خدمه و بادیگارد های پشت در رو جلب کرد.
"تا الان سعی داشتم احترام بزرگتر بودنت رو نگه دارم، ولی با وجود بی احترامی که نسبت به خودم و چانیول شاهدم، دیگه نمیتونم دهنم و ببندم. بهتر نیست وقیح بودنت رو بزاری کنار و تو زندگیم اینقدر سرک نکشی، فراموش نکن که تو فقط دستیار پدرمی. همین!"

عکس هایی که از خودش و چانیول روی میز پدرش قرار داشت رو برداشت و توی صورت مردی که چند قدم با میز فاصله داشت پرت کرد.
"برام مهم نیست با اینا قراره چیکار کنی، ولی حواست به اتفاقات بعدش باشه. من پدرم نیستم که گول ظاهر به اصطلاح فرشته مانندت رو بخورم. وقتش رسیده خودتو عقب بکشی، هر جوریم تلاش کنی جایگاه پدرم مال  خودشه و بعد من، نه تو. و بزار برات یادآوری کنم، تو بدون پدرم، هیچی. "

تحقیر کردن اون مرد براش جالب نبود ، ولی حالا که داشت از حد و مرز و خط قرمز های بکهیون رد میشد ، وقتش رسیده بود که واقعیت رو توی صورتش بکوبونه. با بدرترین حالت ممکن.

"در حال حاضر تنها ادم وقیحی که تو این اتاق وجود داره تویی بکهیون. تویی که پارتنرت یه پسره و آینده ای برای این میزو  دفتر نداری . دقیقا خود تویی که بعد از فهمیدن اینکه پدرش داره میمیره ، یادش افتاده که یه جایگاهی تو این خونه داره . درسته تویی که با برادر ناتنیت خوابیدی . "

بکهیون دندون هاش رو به هم می‌فشرد و سعی داشت با فشار دادن مشت هاش بهم، خودش رو برای هر حمله ی احتمالی ای کنترل کنه .
بعد از چند ثانیه ، بدون نشون دادن احساسات چند ثانیه پیش ، جواب مرد رو داد:
"اوه، فکر نمیکردم بخاطر روابط و گرایش من نقشه ی تو و آینده ی دخترت ممکنه نابود بشه!  "

با به هم نزدیک شدن ابرو های مرد بهم و قرمز شدن صورتش از عصبانیت ، لبخند کجی تحویلش داد و با دستش به بیرون اشاره کرد:
"خدانگهدار آقای بائه، داری وقتمو میگیری. متوجه ای که چقدر سرم شلوغه.؟"

به برگه های داخل دستش اشاره کرد و با پشت کردن مرد و خروجش از اتاقی که دفتر کار حوصله سر بری به حساب میومد ، برگه ها رو روی میز کوبید.
"من دلم تابلو های نقاشیم و میخواد نه این برگه های بی سر و تهی که به زندگی مردم گند میکشه.! لعنت به زندگیت پاپا. "

 [Aliferous]जहाँ कहानियाँ रहती हैं। अभी खोजें