Part0
ﭘﺎﻫﺎﯼ برهنهاش را ﺭﻭﯼ ﺧﺎﮐﺴﺘﺮﻫﺎﯼ ﺳﺮﺩ میگذاشت، ﺯﻣﺰﻣﻪﻫﺎﯼ ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﻭ ﺻﺪﺍﯼ ﺷﯿﻮﻥ ﺍﺯ ﻫﺮ ﮔﻮﺷﻪ این ﻣﮑﺎﻥ ﻣﻨﺤﻮﺱ ﺑﻪﮔﻮﺵ میرسید.
ﺑﺎﺩ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﺷﺎﺧﻪﻫﺎﯼ ﺑﺮﻫﻨﻪ ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ ﭘﻮﺳﯿﺪﻩ ﮔﺬﺭ ﻭ بذرِ سردِ ﻏﻢ ﻭ ﻣﺮﺩﮔﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻫﺮ ﻧﻘﻄﻪﺍﯼ ﺍﺯ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﺟﻬﻨﻤﯽ ﭘﺨﺶ میکرد.
ﭘﻮﺳﺖ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﺣﺪ ﺳﻔﯿﺪ ﺍﻭ، ﻣﺎﺑﯿﻦ ﭘﺎﺭﭼﻪﻫﺎﯼ ﻟﺒﺎﺱ ﺑﻠﻨﺪ ﺳﯿﺎﻩ ﺭﻧﮓ ﺑﻐﻞ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪه بود؛ گویی مرواریدی براق بین تاریکی و ژرف دریا سوسو میزد.
ﺭﻭﺡ ﮔﻨﺎﻫﮑﺎﺭﺵ ﺑﻪ ﺗﯿﻠﻪﻫﺎﯼ ﺑﺮﻧﺪﻩ ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺭﻧﮓ ﺳﯿﺎﻩ ﭘﺨﺶ ﮐﺮﺩﻩ انگار که چاه عمیقی از مارهای افعی تیره در انتهای آن آماده گزیدن بودند.
ﺩﺳﺘﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺩﻭﺭ ﻣﭻ ﭘﺎﻫﺎﯼ ﺑﺮﻫﻨﻪ ﻭ ﺳﺮﺩﺵ میپیچیدند ﺑﺎ ﮐﻤﺘﺮﯾﻦ ﻭﺍﮐﻨﺶ روبهرو میشدند.
در قلب سیاه ابلیس جایی برای رحم و مهربانی نبود.
ﺑﺎ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﮔﺰﺍﺷﺘﻦ ﻣﺮﺩﮔﺎﻥ ﮔﻨﺎﻫﮑﺎﺭ ﺑﺪﻭﻥ ﻋﺠﻠﻪ ﭘﻠﻪﻫﺎﯼ ﻣﺮﻣﺮ ﺧﺎﮐﺴﺘﺮﯼ ﺭﻧﮓ ﺭﺍ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ میگذاشت.ﻣﺮﺩﮔﺎﻥ ﮔﻨﺎﻫﮑﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻭ ﺳﺎﻝﻫﺎ ﻓﺮﺻﺖ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ، ﻓﺮﺻﺖ ﺑﺨﺸﯿﺪﻩ ﺷﺪﻥ ﻭ ﺩﺳﺖ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﺍﺯ آﺯﺭﺩﻥ ﺭﻭﺡ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ؛ ﺍﻣﺎ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﻟﺤﻈﺎﺕ ﺯﻧﺪﮔﯽاش ﺣﺮﯾﺺ ﻭ طمعکار ﺑﻮﺩ.
ﺗﻤﺎﻣﯽ ﻟﺤﻈﺎﺗﯽ ﮐﻪ میتوانست ﺭﻭﺡ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﭘﺎﮎ ﻭ ﺑﯽآﻻﯾﺶ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ آﻥ ﺭﺍ ﻫﺮ ﮔﻮﻧﻪ ﮔﻨﺎﻩ ﻭ ﭘﻠﯿﺪﯼ آﺭﺍﯾﺶ ﮐﺮﺩه و حال هیچ راهی جز سوختن در آتش تباهی ندارد.
ﻟﯿﺎﻗﺖ ﺍﻧﺴﺎﻥﻫﺎﯼ ﮔﻨﺎﻫﮑﺎﺭ ﺳﻮﺧﺘﻦ ﻭ ﺧﺎﮐﺴﺘﺮ ﺷﺪﻥ ﺍﺳﺖ، ﺯﺟﺮ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﺭﻭﺡ ﺳﺮﺩشان ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩﻫﺎﯼ بیصدایشان ﺑﺮﺍﯼ ﻟﺤﻈﻪﺍﯼ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﺑﻪ ﺟﻬﺎﻥ ﺣﯿﺎﺕ، ﺍﻣﺎ ﺩﺭﯾﻎ ﺍﺯ ﺫﺭﻩﺍﯼ ﺑﺨﺸﺶ.
ﺑﺎ ﻭﺭﻭﺩ ﺑﺎﺩ ﺳﺮﺩ ﻭ ﻧﻮﺭ ﺧﺎﮐﺴﺘﺮﯼ ﺗﯿﺮﻩ ﺑﻪ ﻋﻤﺎﺭﺕ ﺳﺎﮐﺖ، ﺻﺪﺍﯼ ﭘﭻ ﭘﭻ ﺍﺭﻭﺍﺡ ﺳﯿﺎﻩ ﺭﻧﮓ ﻭ ﭘﻠﯿﺪ ﮐﻢتر ﺑﻪ ﮔﻮﺵ میرسید. ﺍﻧﮕﺎﺭ آنها ﻫﻢ ﺍﺯ ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﻭ ﺑﯽﺣﺴﯽ ﺍﺑﻠﯿﺲ بیم داشتند.
ﺩﺭ ﺑﯿﻦ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﻧﺎﭘﺎﮐﯽ ﻭ ﺯﺷﺘﯽﻫﺎ ﺩﺭ ﺍﺗﺎﻗﯽ ﮐﻮﭼﮏ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﻣﺮﺩﻩ، ﻓﺮﺷﺘﻪﺍﯼ ﺳﻔﯿﺪ ﺭﻧﮓ ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺗﯿﺮگیهای ﺯﻣﺎﻧﻪ ﻗﻠﺐ ﻭ ﺭﻭﺡ آلوده ﺍﺑﻠﯿﺲ ﺭﺍ ﻓﺮﯾﺐ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ.
گویی فرشته، ببری سیاه رنگ را در چنگال دامهای دلبرانه و فریبنده خود اسیر کرده و شب و روز به پرستش او میپرداخت.ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺗﻨﻬﺎ ﺍﺗﺎﻕ ﺭﻭﺷﻦ ﻋﻤﺎﺭﺕ رﻓﺖ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺩﯾﺪﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﺧﺒﻂ ﻭ ﺧﻄﺎ آدمﻫﺎ ﺑﻪ ﺁﻏﻮﺵ ﮔﺮﻣﯽ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺷﺖ برای مرمت خستگیهای جسم و روح خاکستریاش.
YOU ARE READING
White heart , Taekook version
Fanfiction{فول شده} ⇢ɴᴀᴍᴇ : White heart ⇢ɢᴇɴʀᴇ : Romance , Angst , Criminal , Smut , fantasy , BDSM ⇢ᴄᴏᴜᴘʟᴇ : #Vkook , Hopmin ⇢ᴡʀɪᴛᴇʀ : #Nia "قلب ابلیس زخم خورده بود، از سمت معشوقی که فکر میکرد بین تمام سیاهیهای زندگیش عاشقش شده. پس هر کسی که باعث این زخم...