Part 1
با لرزیدن موبایلش روی میز چوبی، نگاه ریزی بهش انداخت. با نقش بستن اسم جونگکوک روی صفحه نمایش دستی به پیشونیش کشید و ایکون سبز رو فشار داد.
فکر میکرد میتونه با بستن چشمهاش کمی از سردردی که داره رو التیام ببخشه اما انگار همه چیز دست به دست هم داده بود تا عذابی که از شقیقههای پخش میشد حسابی کلافش بکنه.
"چیشده جونگکوک؟ از صبح تا حالا داری یه بند زنگ میزنی."
جونگکوک از اون سمت تماس به لحن درمونده دوستش توجهای نکرد و با خنده بیشتر روی اعصابش رفت.
"اگه جواب میدادی لازم نبود یه بند زنگ بزنم. کجایی بازرس پارک."
جیمین با چهره درهم رفته خودش رو به پشتی مبل چسبوند و با دو انگشت اشاره و شستش چشمهای خمارش رو محکم فشار داد.
"تو دیگه خواهشاً با این لقب صدام نکن، خسته شدم از بس همه فامیلیم رو گفتن. حس میکنم اسمم داره یادم میره."
پسر کوچکتر با شنیدن حرفهای دوستش خنده بلندی کرد. جیمین از دوران بچگی از این که کسی فامیلیش رو صدا بزنه خوشش نمیاومد و حالا شغلی داشت که یه جورایی همه اسمش رو فراموش کرده بودند.
"خیلی خب بیخیال؛ کی ببینمت جیمین؟"
بازرس پارک کمی از مبل فاصله گرفت و با برداشتن لیوان کاغذی قهوهای، قبل از جواب دادن به دوستش جرعهای ازش نوشید.
"باز هم میخوای از زیر زبونم حرف بکشی مگه نه؟"
جونگکوک از اون سمت تماس خنده ریزی کرد و با صدای شرورش جواب دوستش رو داد."باور کن فقط دلم برات تنگ شده دوستِ خوبم، بیا بریم باهم مرغ تند بخوریم."
بازرس سری از تاسف تکون داد، از اول هم باید میدونست پسر زیرک برای رفع سوالات ذهن کنجکاوش بهش زنگ زده.
"خیلی خب گول خوردم، پنج دقیقه دیگه همون جای همیشگی."
"نیاز به پنج دقیقه نیست تو فقط خودت رو برسون سر همون میز، منتظرت نشستم."با تکون دادن سرش تلفن رو قطع کرد و به سمت پالتو مشکی رنگش که روی پشتی صندلی چرم آویزون کرده بود رفت. مثل همیشه جونگکوک برای رسیدن به چیزی که میخواست برنامهریزی کرده.
البته که با توجه به شناختی که از جیمین هم داشت مطمئن بود با یه وعده وسوسه انگیز میتونه دل دوستش رو آب بکنه و خب؛ موفق هم بود!
سوز سرمای فوریه بهش این شجاعت رو نمیداد که بدون پوشیدن لباس گرم از اداره بیرون بزنه؛ پس با بستن دکمههای پالتوش تصمیم گرفت هر چه زودتر خودش رو به پسر بزرگتر برسونه.
با خاموش کردن سیستم و چراغهای اتاق، از محل کارش خارج شد و محض احتیاط در اتاقش رو قفل کرد.
YOU ARE READING
White heart , Taekook version
Fanfiction{فول شده} ⇢ɴᴀᴍᴇ : White heart ⇢ɢᴇɴʀᴇ : Romance , Angst , Criminal , Smut , fantasy , BDSM ⇢ᴄᴏᴜᴘʟᴇ : #Vkook , Hopmin ⇢ᴡʀɪᴛᴇʀ : #Nia "قلب ابلیس زخم خورده بود، از سمت معشوقی که فکر میکرد بین تمام سیاهیهای زندگیش عاشقش شده. پس هر کسی که باعث این زخم...