9.عشق، عشقه دیگه!

52 13 2
                                    


ساعت نزدیکای 10 شب بود. تهیونگ از نرده ها بالا رفت و خودش رو به پشت بوم خونه رسوند. روی پشت بوم دو تا صندلی قدیمی بود که با نشستن تهیونگ روی یکی از اونا صدای قلنج شکوندن چوب صندلی رو می شنید. هوا خنک بود. چون روی پشت بوم بود می تونست کل محله رو ببینه. حیاط خونه جونگکوک و سونگجو دقیقا رو به روش بود. نگاهش رو به آسمون دوخت و دستش رو پشت سرش گذاشت. 

پنج روز از اتفاقی که توی مک دونالد افتاده بود گذشت. توی این مدت تهیونگ کمی گوشه گیر شده بود و مدام در حال فکر کردن بود. از یک سمت دلش میخواست با برادرش در مورد این مسئله صحبت کنه ولی ترس از رفتار غیرمنتظره ووسانگ پشیمونش میکرد. کلافه بود و به خودش بابت این ترس، لعنت می فرستاد. تهیونگ نیاز داشت در مورد این مسئله با یه نفر حرف بزنه. همیشه همین بود! وقتی که ذهنش درگیر بود حتما باید با یه نفر در مورد صحبت میکرد تا آروم بشه. اون شخص هم همیشه جونگکوک بود؛ ولی گفتن این مسئله به جونگکوک چیز ساده ای نبود.

کلافه نفسی سنگینی بیرون داد. صدایی رو شنید و نگاهش رو به سمت صدا چرخوند. جونگکوک توی حیاط بود و سمت دستشویی رفت و در رو بست. تهیونگ چیزی نگفت و فقط منتظر بود جونگکوک بیرون بیاد تا صداش بزنه بهش بگه بیاد بالا تا باهم فیلم تاپ گان رو که چند وقت پیش از کلوپی گرفته بود، ببینن. 

چند ثانیه از ورود جونگکوک به دستشویی نگذشته بود که در دستشویی با شتاب باز شد و جونگکوکی رو دید که از اونجا بیرون پرید و شلوارش رو با عجله بالا میکشید. 

تهیونگ از بالا نظاره‌گر بود و سعی کرد جلوش صدای خندش رو بگیره.

جونگکوک با عجله دمپایی‌ش رو دراورد و پرت کرد. تهیونگ از بالا تشخیص نمی داد چی رو هدف گرفته ولی مطمئن بود چیزی که تا این حد جونگکوک رو ترسونده، سوسک می تونه باشه. 

جونگکوک مضطرب از نشونه گیری اشتباهش اون سمت حیاط فرار کرد و اون یکی دمپایی‌ش رو دوباره پرت کرد. 

حرکات جونگکوک به طرز مسخره ای خنده دار بود. پاچه شلوارش رو تا زانو بالا داده بود و نصفش شورتش به خاطر دستشویی نصفه نیمه ش بیرون افتاده بود.

تهیونگ با دیدن صحنه رو به روش نتونست جلوی خودش رو بگیره و با صدای بلند شروع به خندیدن کرد.

همون لحظه جونگکوک با تعجب به اطرافش نگاهی انداخت تا اینکه تهیونگ روی روی پشت بوم خونه دید.

- هی تو از کی اون بالایی؟!

تهیونگ که هنوز پس لزره های خنده ش رو داشت، جواب داد:

- از موقعی که مثل گراز از دستشویی پریدی بیرون.

و دوباره شروع به خندیدن کرد.

- ببند دهنتو عنتر! خودت میدونی من از سوسک نمی ترسم فقط چندشم میشه!

   + آره آره. کاملا در جریانم.

[Video Porn] - vk/kvWhere stories live. Discover now