part 52

40 8 2
                                    

دست و پاهاش با حس لبایی که روی لباش تکون میخوردن شل شد.با هر بار بالا پایین شدنش قلبش میلرزید.همین باعث شد تا سهون جلو تر بره.یکی از دستاشو دور کمر و یکی دیگه رو پشت گردنش بذاره تا بدن هاشونو بهم نزدیک تر کنه.زبونش با حس باز بودن بین لباش به داخل حفره ی کوچیک دهنش فرو و اینبار عمیق تر مشغول بوسیدنش شد.اون پسر فاکی کارشو خوب انجام میداد.انقدرکارش درست بود که بعد از چند ثانیه پلک های لوهان سنگین و بسته شد.تمام افکارش اون بوسه و احساس خوشایندی شد که داشت بهش تزریق میشد.هیجان و استرس،زیبایی و رویایی بودن توی اون لحظه رو به شدت میپسندید.سینش از شدت شوق و ذوق بالا پایین میرفت و سهون با چشمای باز تمامی حرکاتشو دنبال میکرد.اون نمیدونست باید چیکار کنه.این اولین بوسش محسوب میشد.حتی نمیدونست باید چه واکنشی نشون بده!حرکات مبتدی که میخواست نشون بده اونقدرا هم آماتور نیست به چشم میومد.اون داشت به خنده مینداختش.اما زیادی جذاب بود.داشتن پاک ترین پسرک دنیا برای خودش نمیتونست خیلی راحت باشه ولی حالا داشتش!
نفس براش نموند.از لباش دل کند و پیشونی هاشونو بهم رسوند.چشمای لوهانو روی خودش داشت.بهش لبخند زد.اون اولین بوسشو تجربه کرده بود.این یکی واقعی بود!
سهون:چی میتونه این لحظه رو برامون توصیف کنه؟
لوهان:س...سهون
سهون:آرامش بخشه.دارم مثل یک تیکه چوب روی آب شناور میشم.قشنگه...بالاخره حسش کردم.
لوهان:من...سردمه.
سهون:میخوای دوباره امتحانش کنیم؟
لوهان:میشه بریم توی ماشین؟
لبخند پررنگ تر شدش معذب ترش میکرد.فاک دقیقا شبیه دختربچه ها خجالت کشیده بود ولی لعنت بهش اون خودش هم یک بچه بود!
سهون دیگه اذیتش نکرد.دستشو گرفت و سمت ساحل قدم برداشت.باد حالا با وجود لباس خیسشون سرد تر به نظر میرسید و بدن هاشونو بیشتر میلرزوند.توی گوش هاشون احساس خوبی نداشتن اما حس جدید که بینشون بود باعث میشد نخوان زیاد در این باره حرف بزنن.
کنار ماشین قبل از اینکه دستش به در برسه،سهون کشیدش و سمت خودش کرد.دستش به چونه ای که میلرزید رسید و سرشو بالا آورد.

"اون...منو...دیونه میکنه...چرا...قلبم...داره تند میزنه؟"

سهون:از این به بعد باید به بوسه هام روی لبات عادت کنی.این نشون میده من چقدر تشنتم.تنها کاری که باید بکنی اینه که خودتو بهم بسپاری.
خم شد و کوتاه لباشو بوسید.چشمای پسر بچه رو هنوز روی خودش داشت.اون از کارش شوکه میشد اما لذت میبرد.
سهون:اینا دیگه برای منه.هر وقت بخوام میتونم داشته باشمش.
نگاهشو بین مردمک چشما و لباش چرخوند.دوباره خم شد و اینبار گاز ریزی از لب پایینش گرفت.
لوهان:سهون...
سهون:جانم؟
پاهاشو از هم فاصله داد.نمیخواست اختلاف قد هفت هشت سانتی شونو به رخش بکشه.به لرزش مردمک هاش خیره موند.دستای پسر کوچیک تر با کمی مکث دور گردنش حلقه شد.داشت از سرما میلرزید.توی یک قدمی ماشین بود اما حرفی از سرد بودن نمیزد.
لوهان:فکر میکنم نباید وقتمو تلف کنم.من یک بچم میدونم.اما فکر نکنم چیزی که دارم حسش میکنم یک احساس پوچ باشه...من واقعا یک احساسی دارم که حتی نمیتونم توصیفش کنم.باید بگمش تا دیر نشده چون دیدم که چقدر زود دیر میشه...باید بگمش و من میگم...دوست دارم...من واقعا دوست دارم.
برای چند ثانیه بهم خیره موندن.میدونست سهون توقع نداشته اینو الان بشنوه.در حقیقت حداقل باید چند هفته ی دیگه میشنید.اما حالا برق خوش حالی از چشماش بیرون زده بود و به لوهان میرسید.شاید باورش سخت بود.حقیقتا بعد از رابطه های بی سر و تهی که تجربه کرد‌ و حرفای این سبکی شنید،حالا باورش واقعا سخت بود.
لوهان:مهم نیست.دیگه مهم نیست هر کاری میخوای باهام بکن.
سهون:فاک.وسوسه کردن من برات اونقدرام سخت نیست.
لباشون دوباره روی هم نشست. پلکای خمارش روی هم اومد و اینبار تلاش کرد از حسی که داره بهش میده لذت ببره. سوز سرما تنشو میلرزوند اما حواسشو پرت نمیکرد چون فاک داشت توی بغل داغش فشرده میشد.پسر مو خرمایی نمیخواست اون لحظه رو بخاطر سرما از دست بده.
سهون:دلم میخواد همین جا بفاکت بدم لوهان.شاید کول ترین روشی باشه که یک ورجن میتونه تجربش کنه اما زمین و هوا سرده و نمیخوام بدنت بیشتر از این بلرزه.اگر گرم تر بود تنتو روی شن ها میخوابوندم و وزنمو روت مینداختم تا حتی نتونی بلند بشی.لباساتو همه رو در میاورم...شاید الان فکر کنی که من عقب کشیدم و ذوق کنی که وای سهون منو بخاطر بدنم نمیخواد و این حرفا...نه...اگر گرم تر بود اینکارو میکردم.اینو میگم که بدونی.من واقعا میخوام باهات باشم...حرفای تو برای من بچگانس.من انقدر بهت تمایل دارم که حتی نمیدونم الان چطوری دارم در برابرت مقاومت میکنم.
لوهان:منو بخاطر بدنم میخوای؟
سهون:من تو رو میخوام چون لوهانی.
لوهان:گیجم نکن!
سهون:هرچقدرم حرف بزنیم...هرچقدر بخوام وانمود کنم نمیشه.حتی تو هم بهش فکر میکنی.خودمونو تصور میکنی.اینطور نیست؟

 ** ONE SIDED LOVE **Where stories live. Discover now