شینبا و یوکی به همراه سفارش های ووشیان وارد اتاق شدن.
-" سلام. ببخشید. عه؟ بقیه کجا رفتن؟"
شینبا مشغول سرک کشیدن داخل اتاق شد و یوکی منتظر ایستاده بود.
-" یعنی کجا رفتن؟ مطمئنم باید اینجا باشن."
کنتا به همراه ووشیان و آیوآن وارد تاق شد: "شینبا، یوکی."
شینبا به طرف کنتا چرخید: "داداش کنتا، کجا بودی؟"
کنتا سرفه ای کرد و گفت: "رفتن دندوناشون رو مسواک بزنن."
آیوآن توی بغل ووشیان نشسته بود، با خوشحالی گفت: "دندونامو مسواک زدم!"
کنتا دوباره رو به شینبا گفت: "چرا کوبوتا نیومد؟ کوشش؟"
شینبا پاکت های خرید رو به سمت ووشیان و پسر کوچولو برد و گفت: "آقای کوبوتا گفت توی شرکت که کار میکرده خیلی کثیف شده. اما به محض اینکه حمامش تمام بشه میاد."
ووشیان با شنیدن این حرف با خودش فکر کرد « گمونم منظورش از اونجور "کثیفیا" بود. حتما موقع کتک زدن یه عده لباساش کثیف شده.» تصویر اون کتک کاری و لباسای خونی توی ذهنش مجسم شده بود.
آیوآن با خوشحالی دستش رو جلو برد و داد زد: "زرد! خریدارو بده من! میخوام ببینمشون، آیوآن میخواد ببینتشون!"
شینبا خرید ها رو به ووشیان و آیوآن داد و رو به کنتا گفت: "راستی چرا لباسای رنگی خریدی؟" با هیجان خندید و ادامه داد: "واسه کلاس خریدیشون؟ منم میخوام ببینمشون!"
کنتا با لحن جدی جواب داد: "واسه کلاس نیستن."
"این لباسا ستن." ووشیان این رو گفت و پیراهنش رو از تنش درآورد.
کنتا، شینبا و یوکی به محض دیدن ووشیان توی این وضعیت، روشون رو چرخوندن.
شینبا با استرس به کنتا نگاه کرد و گفت: "تو که میدونی ماها فقط میتونیم سفید مشکی بپوشیم. دستوراتِ رئیسه..."
کنتا با لحن جدی جواب داد: "قرار شد وقتایی که وانگجی نیست این لباسارو بپوشن."
-" اما..."
کنتا نفسی گرفت و ادامه داد: "سیژوی از این لباسا خوشش اومده. تا حالا انقدر خوشحال ندیده بودمش."
شینبا آهی کشید و با نگرانی گفت: "اگه رئیس یه روز گیرت بندازه چی... داداش..."
"آقای کنتا!" ووشیان با لبخند جلو اومد و به پسر کوچولوی بانمکی که کنارش بود اشاره کرد و گفت: "آیوآن سوییشرت و هودی زرد پوشیده. ببین چه خواستنی شده!"
آیوآن با خوشحالی جلو اومد و گفت: "نگام کن!"
کنتا، شینبا و یوکی از شدت کیوتی این فسقلی دلشون ضعف رفت و بلافاصله مشغول عکس گرفتن از این کوچولوی شیرین شدن.
YOU ARE READING
ᴡʜᴇɴ ᴛʜᴇ ʏᴀᴋᴜᴢᴀ ꜰᴀʟʟꜱ ɪɴ ʟᴏᴠᴇ
Fanfiction"نمیدونم چرا آیوآن بهت میگه مامان اما بیا تا وقتی متوجه میشه که تو مامانش نیستی یه قرارداد امضا کنیم." «حق الزحمه...؟ قرار داد...؟» "اگه میخوای میتونم تایسی رو برات بُکُشم." "کی کیو دوست داره؟ اصلا هم دوسش ندارم..." "پس مشکلی نداره بُکُشیمش." ...