[71]

281 60 11
                                    

مشغول پروژه دانشگاهش بود و بخاطر یه مشکل ساده ، مجبور شده بود ساعت ها توی کتاب های درسیش دنبال راه حل بگرده .

نمیتونست بفهمه کجای پروژه رو اشتباه انجام داده که الان نتیجه نمیگیره ، هرچی نکته هایی که نوشته بود و توی کتاب علامت زده بود رو مرور میکرد ، بازم راه حل مناسبی پیدا نمیکرد .

اصلا نمیدونست چند ساعته پشت سیستم نشسته و تمام ذهنش درگیر پروژه اش بود ، اونقدر فکر کرده بود و دنبال جواب میگشت که دیگه کله اش داغ شده بود .

قبل از اینکه تا خود صبح به صفحه لپ تاپش زل بزنه و بازم به نتیجه نرسه ، نوازش گرم چان روی سرش باعث شد بالاخره حواسش پرت بشه .

به آرومی گردن پسرک رو بوسید و همزمان با نوازش کردن گردنش گفت

- برای امشب دیگه بسه ، خیلی وقته اینجا نشستی
+ پروژه ام درست کار نمیکنه ، ولی نمیتونم ایرادشو پیدا کنم
- اشکالی نداره ، یخورده استراحت کن و فردا دوباره بهش فکر کن ، الان خسته ای ، نمیتونی درستش کنی

با حرف چان موافق بود ، وقتی خسته میشد ذهنش درست و حسابی کار نمیکرد ، فردا میتونست بازم کتاب های درسیش رو چک کنه تا مشکل رو پیدا کنه .

پس صفحه های باز لپ تاپش رو بست و خیلی زود خاموشش کرد .

- من میرم دوش بگیرم ، کتاب هات رو جمع کن و برو توی تخت استراحت کن
+ اوه...من هم میخواستم دوش بگیرم
- اوه جدی ؟ خب تو‌ زودتر برو ، من میتونم بعد تو برم
+ نه ، اول خودت برو ، تو زود برمیگردی
- شاید هم بهتره باهمدیگه بریم ؟

با گفتن حرفش لبخند شیرینی روی لبش نشوند و در مقابل فلیکس هم لبخندی پر از شیطنت به پسر تحویل داد .

+ میخوای باهمدیگه دوش بگیریم ؟
- نمیخوای ؟
+ برای سکس خسته ام ، باید زودتر بهم میگفتی
- من کی گفتم سکس داشته باشیم ، گفتم دوش بگیریم
+ پس فقط دوش میگیریم ؟
- آره ، میخوای خودم حمامت کنم ؟

پسر فرصت طلبی نبود ، اما حمام شدن توسط چان رو دوست داشت و دلش میخواست امشب یکی دیگه موهاش رو بشوره .

+ اینکارو میکنی ؟
- آره بیبی ، بیا

حالا که چان آماده بود موهاش روهم بشوره ، خیلی سریع قبول کرد و همراه پسر راهی حمام شد .

چان میدونست فلیکس با آب گرم دوش میگیره ، برای همین زودتر از فلیکس لباس هاش رو در آورد و سراغ دوش رفت تا آب گرم رو باز کنه .

دوست داشت با فلیکس توی وان حمام دراز بکشه ، ولی امشب هم چان خسته بود و هم فلیکس ، پس باید زود دوش میگرفتن و برمیگشتن توی تخت .

+ آب گرمه ؟
- آره ، بیا

وقتی درباره گرم بودن آب مطمئن شد ، زود جلو رفت تا زیر قطره های آب خیس بشه . اما یه دوش گرفتن ساده رو دوست نداشت . وقتی چان جلوش لخت میشد فقط دلش میخواست بغلش کنه .

+ دوش گرفتن با تورو دوست دارم
- من هم حمام کردن توی جوجه رو دوست دارم

دستی تو موهای فلیکس کشید تا مطمئن بشه موهاش کامل خیس میشن و یکمی پسرکش رو نوازش کرد .

- دمای آب خوبه ؟
+ آره ، خوبه

مابین نوازش موهای پسرک ، دستی روی گونه اش کشید و سعی کرد کمی صورتش رو ماساژ بده . میتونست ببینه خسته است اما فلیکس همچنان لبخند به لب داشت .

- آخه برای چی همچین رشته سختی انتخاب کردی ؟ من فقط همینجوری یه پیشنهاد دادم ، مجبور نبودی حتما انتخابش کنی
+ سخته ، ولی دوستش دارم
- حتی با اینکه نمیتونی پروژه ات رو تکمیل کنی ؟
+ آره ، من کار با سخت افزار هارو دوست دارم

حالا که مطمئن بود موهای پسرک حسابی خیس شدن ، شامپوی توت فرنگی پسرک رو از داخل قفسه حمام برداشت و آماده شد تا موهای فلیکس رو بشوره .

- سرت رو بده عقب کف توی چشمت نره

بدون هیچ جوابی سرش رو به عقب فرستاد و چان هم مشغول شستن موهای مشکی رنگش شد .

- خودت به اندازه کافی شیرین هستی ، بعد همیشه شیرینی درست میکنی ، آخرش هم شامپوی توت فرنگی میزنی که خوردنی تر از قبل بشی
+ بوی توت فرنگی رو دوست دارم
- نکنه بخاطر تو من اینقدر عاشق توت فرنگی شدم ؟

دست های چان مشغول شستن موهای فلیکس بود و پسرک هم از تماشای صورت چان لذت میبرد . هروقت موهاش خیس میشد فر ترین حالت خودشون رو نشون میدادن و فلیکس به شدت عاشق موهای فر شده چان بود .

- بیا جلوتر موهاتو آب بکشم

بازم بدون هیچ حرفی جلو رفت و اینبار سرش رو جلو برد تا زیر دوش آب باشه .

- چشم هاتو ببند کف توی چشمت نره

سعی میکرد کف های روی موهای پسرکش رو عقب بفرسته اما بازم نمیخواست چشم های فلیکس بخاطر حواس پرتیش بسوزه و اذیت بشه .

- کل حموم بوی توت فرنگی گرفت

خنده ریزی کرد تا فلیکس متوجه شوخیش بشه و خیلی زود آب کشیدن موهای پسرک رو تموم کرد .

- بازم موهاتو بشورم ؟ فکر کنم تمیز شد دیگه
+ نه تازه حموم بودم ، موهام زیاد کثیف نبود
- باشه پس بزار شامپو بدنت رو بیارم

میخواست بازم سراغ قفسه بره که فلیکس دستش رو گرفت .

+ من هم میخوام موهای تورو بشورم
- نمیخواد خسته ای
+ نه ! بزار بشورم

بخاطر این لوس بازی فلیکس سریع بیخیال شد و با خنده سرش رو سمت پسرک خم کرد . فکر میکرد میره و شامپوی خودش رو براش میاره ، اما فلیکس شامپو توت فرنگیش رو از چان گرفت و ریخت کف دستش .

- بیبی با شامپوی خودم بشور
+ اینجوری موهات بوی توت فرنگی میگیره
- اصلا این برای پوست سر من خوبه ؟ یه وقت به موهای من نمیسازه
+ من خودم میدونم چه مدل شامپویی میزنی ، موهات رو خراب نمیکنه

بالاخره تونست چان رو قانع کنه و شامپوی خودش رو به سر پسر زد . با لذت دستش رو لا به لای موهای فر چان حرکت میداد و خیلی زود سر پسر پر کف شد .

- الان بریم بخوابیم تخت هم بوی توت فرنگی میگیره
+ بعدش مجبور میشی تا خود صبح خواب توت فرنگی ببینی
- یه وقت توی خواب تورو به جای توت فرنگی گاز نزنم ؟

بخاطر شوخی چان سریع خندید و شستن سر پسر رو تموم کرد .

+ میخوام موهاتو آب بکشم ، چشم هاتو ببند
- چشم

مثل خود چان ، موهای پسر رو کامل آب کشید تا کف هاش از بین برن و تمیز بشن . وقتی کارش تموم شد با ذوق گونه خیس پسر رو بوسید و گفت

+ موهات تمیز شد
- شامپو بدنتو بیارم ؟
+ آره

شامپوی بدن بخش مورد علاقه فلیکس از حمام های دونفره اشون بود ، چون چان برای شستن بدنش جای جای بدنش رو لمس میکرد و فلیکس از لمس شدنش لذت میبرد .

با برداشتن شامپوی بدن فلکس ، دوش آب رو بست و کمی از شامپو رو کف دستش ریخت .

- بیا جلو جوجه

خیلی زود جلو رفت و آماده شد برای لمس های چان . اول از همه چان سراغ گردن و بالا تنه اش رفت ، با ملایمت شامپو رو روی بدن پسرک پخش میکرد و آروم سراغ سینه و بازوهاش رفت .

- هیکلت گنده نیست ولی عضله هات حسابی سفتن
+ الان داری به بهونه شستن بدنم عضله هام رو چک میکنی ؟

نمیتونست بی حرکت وایسه و چان رو تماشا کنه ، برای همین خودش هم کمی از شامپو رو کف دستش ریخت تا خودش هم عضله های چان رو لمس کنه .

- امشب رسما با شامپو های تو حمام کردم
+ اشکال نداره ، شامپوم که تموم شد مال تورو میزنم

بخاطر ایده مسخره فلیکس خندید و اینبار محکم تر از قبل دستش رو روی بدن پسرک کشید .

+ آخ...درد میگیره ، نکن
- میخوام قشنگ بچلونمت
+ آه ، نمیخوام ، نکن

پسرکی که عاشق لمس های چان بود ، دست های چان رو کنار زد تا شستن بدنش رو متوقف کنه و کمتر توسط چان اذیت بشه .

+ میخوای تا آخر عمرت تنهایی حموم کنی ؟
- نه ! ببخشید ، آروم میشورمت

اینبار لیف بدن فلیکس رو برداشت و با لیف نرم پسر کارش رو ادامه داد .

- خوبه ؟ درد نمیگیره ؟
+ آره خوبه

چند دقیقه ای توی حمام مشغول شستن همدیگه بودن تا اینکه بالاخره حمام کردنشون تموم شد .

چان اول از همه حوله تن پوش فلیکس رو برداشت تا تن پسرک کنه و وقتی مطمئن شد پسرکش حوله تن کرده سراغ حوله خودش رفت .

+ آه سرده
- بیا اینجا ببینم

درست وقتی که فلیکس میخواست از حمام بره بیرون پسرک رو فرستاد توی بغلش و خیلی راحت بلندش کرد .

+ آیش...نکن ! میندازیم !

بعد سه سال هنوز هم باور نمیکرد برای چان مثل یه پر سبکه و میترسید پسر بندازتش زمین .

- چرا تو اینقدر به عضله های من بی اعتمادی ؟

از ترس اینکه بیوفته زمین محکم دست هاش رو دور گردن چان حلقه کرد و پاهای لختش رو جمع کرد تا به در و دیوار نخوره .

+ بندازیم نمیبخشمتا
- نمیندازمت جوجه

تا وقتی به تخت برسن محکم به چان چسبیده بود و وقتی بالاخره چان روی تخت خوابوندش دستش رو از دور گردن پسر برداشت .

+ چرا گذاشتیم توی تخت ؟ باید لباس بپوشم
- من برات انتخاب میکنم ، تو عاشق این کاری

بخاطر شب شیرینی که چان هر لحظه شیرین ترش میکرد ، لبخندی روی لبش نشوند و به چان که سراغ کمدشون میرفت زل زد .

این واقعا زندگی بود که دلش میخواست ، لحظه های شیرینی که تمومی نداشت و چان برای یه خستگی کوچیک حسابی لوس میکرد .

بالاخره چان انتخاب کردنش رو تموم کرد و لباس خواب مورد علاقه فلیکس رو همراه با یه شورت راحت روی تخت گذاشت .

- بفرما ، بپوشش
+ دلت میخواد این هارو بپوشم ؟
- اوهوم
+ باشه ، پس برات میپوشم

خیلی زود از روی تخت بلند شد و به محض خشک کردن بدنش ، لباسی که پسر بهش داده بود رو تن کرد .

چان هم توی این فرصت مثل فلیکس لباس پوشید و با یه حوله کوچیک برگشت سراغ پسرک .

+ یخورده که موهام رو خشک کردی بهش روغن بزن
- باشه بیبی

با کشیدن حوله روی سر پسرک کمی از آب موهاش گرفت و کمک کرد راحت تر خشک بشن .

مابین خشک کردن موهای فلیکس ، کمی صورتش رو جلو برد و با لذت موهای پسرکش رو بو کشید .

- بوی موهات رو خیلی دوست دارم
+‌‌ موهای توهم الان همین بو رو میده ، با شامپو من شستیمش
- ولی من دلم میخواد موهای تو رو بو کنم

بالاخره بعد از تموم شدن کارش ، حوله رو برای خودش استفاده کرد و حالا سعی میکرد موهای خودش رو خشک کنه .

توی این فاصله که چان موهای خودش رو خشک میکرد ، فلیکس سراغ روغن موهاش رفت و بعد از برداشتنش دوباره برگشت پیش چان .

نشست مقابل چان روی تخت و اول از همه روغن رو برای چان استفاده کرد .

چند قطره از روغن رو کف دستش ریخت و مشغول ماساژ دادن موهای چان شد .

خودش موهای صافی داشت ، برای همین از بازی با موهای فر چان خوشش میومد و همیشه انجامش میداد .

+ الان موهات مثل موهای من نرم میشن

با ذوق به سر چان روغن زد و بعد از تموم شدن کارش برای خودش انجام داد .

حتی چان براش سشوار آورد و سر صبر موهای بلندش رو سشوار کشید .

این کارهای چان باعث میشد احساس کنه یه پرنسه و توی قصر زندگی میکنه ، برای همین با چشم هایی که دیونه وار عاشق پسر بودن بهش زل زده بود .

- موهات خشک شد ، حالا اگه خوابت میاد بخواب

قبل از اینکه چان بلند بشه و بره ، یقه لباس خوابش رو گرفت و آروم لب های چان رو بوسید .

نمیخواست خیلی بوسه اشون رو طولانی کنه ، پس بعد از چندتا مک عقب کشید و اجازه داد چان به کارش برسه .

اما چان هم بیکار نموند و قبل از رفتنش گونه فلیکس رو بوسید .

بخاطر این همه لوس شدنش بیشتر از قبل ذوق کرد و با لبخندی گشاد خودش رو روی تخت ولو کرد .

منتظر بود تا کار چان تموم بشه و زودتر توی تخت بهش ملحق بشه و بتونه محکم بغلش کنه .

میدونست پسر مشغول خشک کردن موهای خودشه ، اما بازم زیر لب غر میزد تا بلکه چان زودتر برگرده توی تخت .

+ چقدر طولش میدی...زودباش دیگه مو خشک کردن که اینقدر طول نمیکشه

اما این نق نق هاش اصلا به گوش چان نمیرسید ، چون صدای سشوار توی گوشش بود و نگاهش هم روی موهاش قفل شده بود .

+ نمیای ؟ بخوابم ؟ قراره تا صبح مو خشک کنی ؟

مطمئن بود هنوز چند دقیقه هم نشده که پسر بیچاره مو خشک میکنه ، اما دلش میخواست غر بزنه .

وقتی کارش تموم شد ، مطمئن بود بالاخره میاد توی تخت اما مستقیم سراغ در رفت و از اتاق خارج شد .

+ یا ! کجا میری ؟
- تشنمه ، بیبی تو تشنه ات نیست ؟
+ نه ، خوبم

حالا که چان از اتاق رفته بود بیرون ، دیگه نمیتونست فضولی کنه و ببینه چیکار میکنه ، پس با حرص پتو رو روی خودش کشید و به پهلو خوابید .

+ تا خود صبح میخواد آب بخوره ، هیح

بعد از چند دقیقه که دیگه واقعا پلک هاش سنگین شده بود و چیزی نمونده بود تا بخواب بره ، چان پتو رو کنار زد و از پشت فلیکس رو توی بغلش کشید .

+ بالاخره اومدی ؟
- بخواب قشنگم

کامل پتو رو روی خودش و پسرک خوش بوش داد و محکمتر از قبل توی بغلش فشردش .

+ بوسم‌ کن
- بوس ؟!

بلافاصله بعد از درخواست فلیکس ، بوسه گرمی روی گونه پسرکش نشوند و موهای تقریبا بلندش رو از توی صورت قشنگش کنار زد .

- بخواب ، هرکی صبح زودتر بیدار بشه صبحونه درست میکنه
+ نمیخوام ، خودت انجامش بدم
- آیگو ، تنبل شدی
+ من یه پرنسم ، نباید کارهای خونه رو انجام بدم
- چی ؟!

با این شوخی فلیکس بلند خندید و سریع با پسرک همراهی کرد .

- معلومه ، پرنس ها نباید آشپزی کنن ، من برای این پرنس خوشگل آشپزی میکنم
+ آفرین ، تو پسر خوبی هستی
- ولی فلیکس تو پرنس نیستی ، میدونی چرا ؟
+ چرا ؟
- چون تو یه فرشته ای

بخاطر این حرف چان که حسابی خوشحالش کرده بود ، برای بار هزارم قلبش رو به چان باخت و گفت

+ توی تخت خواب هم لاس میزنه
- لاس نبود ، واقعیت بود ، فرشته منی
+ بخواب اینقدر دلبری نکن

برعکس حرفی که زده بود ، صبح زودتر از چان بیدار شد و در نتیجه خودش باید صبحونه رو درست میکرد .

امروز کافه نمیرفت ، چون کافه یه مدت تعطیل بود تا مینهو کارهای جا به جایی خودش و کافه رو تموم کنه .

پس کل روز وقتش خالی بود و قطعا پختن نهار هم امروز گردن فلیکس می افتاد .

مشکلی نداشت ، بعد از اون همه لوس شدن دیشبش حداقل وظیفه خودش میدونست تا نهار و صبحونه رو برای چان آماده کنه .

رولت های تخم مرغش به خوبی چان نمیشد ، اما بازم چان دوستشون داشت ، پس درستش کرد .

چان برنج روهم برای صبحونه دوست داشت پس نمیتونست ازش بگذره .

سعی کرد صبحونه خوبی برای پسر آماده کنه تا از اول صبح ، خوشحال و پر انرژی باشه .

مطمئن بود غافلگیری خوبی برای چان میشه ، اما وقتی هنوز کارش تموم نشده بود ، صدای چان رو توی آشپزخونه شنید .

- صبح بخیر بیبی
+ اوه به این زودی بیدار شدی ؟
- فکر کردم باید برات صبحونه درست کنم ولی خودت دست به کار شدی
+ من انجامش میدم ، تو‌ برو استراحت کن

اهمیتی به حرف فلیکس نداد و برخلاف خواسته پسرک وارد آشپزخونه شد . محکم از پشت بغلش کرد و کنار گوشش زمزمه کرد .

- پرنس که نباید آشپزی کنه ، من خودم براش صبحونه درست میکنم
+ من ، یه پرنس مهربونم که برای بقیه آشپزی میکنه
- که اینطور ، پس الان این صبحونه سلطنتی حساب میشه ؟ آخه یه پرنس افسانه ای درستش کرده

درست مثل دیشب ، بخاطر حرف های مسخره چان خندید و سریع مخالفت کرد .

+ مسخره بازی در نیار ، پرنس افسانه ای چیه دیگه ؟ فقط یه صبحونه ساده مثل هر روزه
- نه ! این یه صبحونه سلطنتیه ، تو درستش کردی ، پس با هر روزمون خیلی فرق داره

به نظر میومد هنوز هم روی تصورات و سناریو سازیش تاکید داره ، برای همین فلیکس با چهره کلافه ای پوفی کشید و کاسه های برنج رو روی میز گذاشت .

+ صبحونه سلطنتی کجا بود آخه ، بشین الان کارم تموم میشه
- چشم آقای پرنس

بعد از نشستن چان پشت میز بازم ظرف برداشت تا بقیه مخلفات صبحونه رو سرو کنه . توی چند دقیقه تمام مخلفات صبحونه رو روی میز چیند و بعد از گذاشتن آخرین مورد که ظرف کیمچی بود سر پسر که منتظر نشسته بود رو بو کرد .

دقیقا بویی که میخواست ، بوی شامپوی خودش توی دماغش پیچید و حمام شیرین دیشبشون رو بهش یادآوری کرد . برای همین قبل از اینکه سراغ صندلی خودش بره ، خم شد و گونه پسر رو بوسید .

چان که معمولا از روی لب بوسیده میشد ، بخاطر این بوسه یهویی حسابی شوکه شد و خیلی زود هم لپ هاش گل انداخت و کمی خجالتی شد .

- چخبره ؟ آقای پرنس یهویی بوسم کرد
+ همینجوری ، فقط دلم میخواست بوست کنم
- چخبره ؟ امروز خبریه که خوشحالی ؟
+ خب راستش سر کار نمیرم ، هیونگ یه مدت کافه رو بسته تا کارهای جا به جایش رو تموم کنه
- ولی تو که عاشق شیرینی پزی ای ، هروقت کافه بسته باشه ناراحت میشی
+ نه ، وقتی دلیلش اومدن داداشم به این محله باشه ناراحت نمیشم
- ولی آقای پرنس من هنوز هم باور نکردم

چان خیلی خوب میشناختش و اصلا نمیتونست دروغ بگه ، برای همین حالا نوبت فلیکس بود تا خجالتی بشه . با لبخند ریزی چاپستیکش رو دست گرفت و بالاخره تصمیم گرفت اعتراف کنه .

+ دیشب حمامم کردی و حسابی لوسم کردی ، برای همین میخواستم بهت جایزه بدم
- اوه ، این بوس جایزه ام بود ؟
+ اوهوم
- خوبه ، پس هر دفعه باید حمامت کنم

بازم بخاطر حرف های شیرین چان لبخند گشادی روی لبش نشست و با لذت غذا خوردن چان رو تماشا کرد .

- بیبی ، برنج یخورده شور شده
+ نمکش زیاده ؟
- خوشمزه است ، ولی یخورده نمکش زیاده

همین حرف ساده چان خیلی سریع حس و حال عاشقونه اش رو از بین برد و کلافه اش کرد .

+ تقصیر توئه خب ، وقتی میخواستم به تخم مرغ نمک بزنم بغلم کردی اشتباهی روی برنج ریختم
- تقصیر منه ؟!
+ معلومه ، برای چی یهویی بغلم کردی که ذوق زده بشم و حواسم پرت بشه ؟
- آخه...من نمیدونستم اشتباه میکنی
+ بفرما ، صبحونه سلطنتیت خراب شد
- نه ، خوشمزه است ، جدی خوشمزه است
+ نخیرم !!! میخواستم یه صبحونه عالی برات آماده کنم ولی تو خرابش کردی
- نه نه نه ، به نظرم برنجش خیلی خوب شده ، اصلا طعم نمکش خیلی خوبش کرده
+ دروغ نگو ! خرابش کردی دیگه

دیگه هرچی میگفت فایده ای نداشت ، چون فلیکس از خراب شدن صبحونه بی نقصش برای چان ناراحت بود .

- ببخشید ، دفعه بعدی نمک رو ازت میگیرم بعد بغلت میکنم ، باشه ؟

هنوز هم بخاطر شور شدن برنجش ناراحت بود ، اما حرف چان رو قبول کرد تا بحثش رو جمع کنن .

- خوشمزه است ، خوش نمک باشه بهتره تا بی نمک
+ ولی خوش نمک نیست ، شور شده
- نه ، با این ورقه های جلبک بخور خیلی خوشمزه است ، خالی بخوری شور به نظر میاد ولی با مخلفاتش بخوری خیلی خوش نمکه
+ جدی ؟ دروغ که نمیگی ؟
- نه نه نه ، واقعا خوشمزه است قشنگم ، عاشقشم

بالاخره تونست لبخند رو روی لب فلیکس بشونه و از دیدن خوشحالی پسرکش ، خودش هم خوشحال شد .

+ دفعه بعد به اندازه نمک میزنم
- باشه قشنگم ، بخور ، یه صبحونه سلطنتی عالیه
+ جدی ؟ اینقدر دوستش داری ؟
- بیبی من زود بیدار شده که اینو برام آماده کنه ، مگه میشه عاشقش نباشم ؟

حالا فلیکس کاملا باورش کرده بود و دیگه لبخند از روی لبش تکون نمیخورد . پس از همین الان روز چان ساخته شده بود و قرار بود کل روز رو خوشحال باشه ، چون پسرکش خوشحال بود و لبخند میزد .

- دیشب از پشت بغلت کردم ، برای همین نتونستم کک و مک های صورتت رو بشمرم
+ تو همین الانش هم میدونی چندتاست ، دیگه حفظ شدی
- ولی من از این کار واسه اینکه خوابم ببره استفاده میکنم
+ مگه من قرص خواب آورم که حتما باید کک و مک هام رو بشمری ؟
- آخه شمردن ستاره هارو دوست دارم ، حتما باید بشمرمشون و بعد بخوابم
+ ستاره ؟

از اینکه کک و مک های روی صورتش به ستاره تشبیه شده بود حسابی ذوق کرد ، بازم لبخند زد و بیشتر از قبل عاشق لاس زدن های چان شد .

- ستاره است دیگه ، من همون روز اول هم بهت گفتم ، روی صورت تو کهکشان رو نقاشی کردن ، برای همین پر ستاره است
+ برای همین اینقدر عاشق نقاشی هیونجینی ؟ چون صورتم رو به کهکشان شبیه کرده ؟
- آره ، اونقدر خوشگله که باید گرون ترین قاب رو دورش مینداختم تا یه وقت خراب نشه

این حرف های چان باعث شد موضوع قدیمی دیگه ای رو به یاد بیاره و خیلی سریع بیانش کرد .

+ چان ، آتلیه چی شد ؟ گفتی وقت میگیری تا بریم برای خونه امون عکس بگیریم
- آه...ببخشید ، فراموشش کردم
+ وقت نگرفتی ؟
- نه ، معذرت میخوام ، امروز حتما زنگ میزنم یه جای خوب وقت میگیرم
+ باشه ، لطفا فراموش نکن
- نه ، دیگه یادم نمیره ، اصلا الان توی موبایلم یادداشت میکنم
+ یه جای خوب وقت بگیر که عکس هامون خیلی خوشگل بشه
- چشم ، یه جای خوب برای عکس های جوجه سکسیم

بخار شنیدن لقبش ذوقی کرد و با لبخندی گشاد به چان که مشغول یادداشت کردن توی موبایلش بود زل زد .

+ دوست دارم تیپ شیک و خوشگل بزنیم و باهمدیگه کلی عکس بگیریم ، تا وقتی کسی میاد خونه امون عکس هامون رو ببینن و بگن چقدر خوشگله
- منظورت از بقیه باباته ؟

خیلی زود مچش رو گرفت و باعث شد پسرک حسابی دستپاچه بشه .

+ خب گفتم همه ، میتونه شامل بابام هم بشه
- نمیدونی دوباره کی میاد کره ؟
+ خبر ندارم ، ولی میگفت اگه تعطیلات داشته باشه حتما میاد و بهم سر میزنه ، آخه دلتنگ پسر گلش شده

از همین حرف فهمید منتظر پدرشه و میخواد وقتی دوباره به کره اومد ، حسابی پز خونه و زندگی قشنگش کنار چان رو بده .

- وقتی بابات اومد ، دعوتش میکنیم اینجا و براشون گوشت کباب میکنم ، تا وقت کافی برای دیدن تک تک عکس هایی که به دیوار آویزون میکنیم رو داشته باشه
+ من کی گفتم بخاطر بابامه آخه
- حتی میتونیم بگیم اینجا بمونن ، دیگه خونه امون بزرگه ، مجبور نیستن برن هتل
+ خب...اگه خواست بیاد بهش میگم 

[ My Lost Angel ]Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt