بگایی ایز تایپینگ...

119 19 36
                                    

سوم شخص:
پروفسور تریلانی با حالتِ مضطرب و هیستریک همیشگیش درحالی که یک گوی رو در دستش داشت وارد کلاس شد و همه ی پرده‌ های کلاس و با چوب دستیش کنار زد که کلاس روشن بشه و به طرف میزش رفت . گوی و چوب دستیشو روش گذاشت و همونطور که سعی داشت آرامشه خودشو حفظ کنه برگشت و لبخندِ پراسترسی به همه ی بچه های سال چهارم زد: صبح بخیر جادوآموزای عزیزم. آه میبینم که همتون کلاستون مشترکه ‌. اوه بله درسته که از قبل خبرداشتم که همگی بامن کلاس دارید. تکخندِ مضطربی زد و ادامه داد: هرهفته یک جلسه درسته؟

بچه‌های چهارگروه با قیافه های ماسیده و وات د فاکی نگاش کردن . مشکلی چیزی داشت؟

دراکو که دورِ میزِ دایره مانندِ گوشه ی دیوار نشسته بود با نیشخندِ سرگرمی مسخره آمیز جوابشو داد: الان دیگه
ظهرِ پروفسور .

تریلانی با عینکِ بزرگِ آب مرواریدیش به دراکو نگاه کرد و هول شده گفت: آه بله درسته . منو ببخشید بخاطرِ موضوعی کمی ذهنم درگیره . بعد با لبخندِ هیستریکی ادامه داد: و شما؟ خودتونو معرفی میکنید؟

دراکو با همون نیشخند گفت: دراکو مالفوی .

تریلانی سرتکون داد و با لبخند گفت: بله آقای مالفوی. از دیدنتون خوشوقتم ‌. و با مخاطب قرار دادنِ همه ی بچه ها گفت: میدونید که من هم تریلانی هستم. سیبل تریلانی.

با دست به طرفِ چپِ کلاس اشاره کرد: لطفا ازین سمت همگی خودتونو معرفی کنید که بعد با توضیحاتی کلاسِ جذاب و بسیارمهمِ پیشگویی رو شروع کنیم. بفرمایید لطفا..

حینی که بچه ها داشتن خودشونو معرفی میکردن رون کلافه آهی کشید و با صدای آرومی رو به هری که کنارش نشسته بود گفت: خب فکر کنم خسته کننده ترین کلاسِ امسال هم مشخص شد و با کلافگی ابروهاشو بالا انداخت .

هری لبخندی زد و با همون تُنِ آروم زمزمه کرد: بیخیال پسر . مثل یه زنگ تفریح میمونه بین کلاسای معجون سازی و ریاضیات جادویی وَ بعد با صدای بلندتری رو به پروفسور تریلانی بعد از دخترِ هافلپافی پشت سریش خودشو معرفی کرد: هری پاتر .

دراکو با پوزخند از گوشه ی کلاس گفت: هری پاتحِ شکست ناپذیر ‌. کاملش کن. وَ همونطور که به اسلایدرینی های دورش گذرا نگاه مینداخت ادامه داد: نمیفهمم چرا خودتو معرفی میکنی . کسی هست پاتح رو نشناسه؟ با لحنِ مسخره ای گفت: دراماکینگِ هاگوارتز .
اسلایدرینی ها با تمسخر پوزخند زدن .

هری سرشو چرخوند و به گوشه ی کلاس نگاه کرد . عه؟ اینجوریاست؟باشه. با لحنِ ریلکس و مفتخری در جواب گفت: البته که همه باید نفرِ اولِ هاگوارتز رو بشناسن .

گریفیندوریا با افتخار خندیدن و اووو کشیدن و رون با خنده مشتی به بازوی هری زد .

اسلایدرینیا که واسشون باعثِ سرشکستگی بود یه گریفیندوریه احمق در راس باشه صورتشون تو هم رفت و دراکو با زهرخند جواب داد: اگه هرسال به گا رفتن و پاچه خواری واسه پروفسورارو نفر اول بودن تلقی کنی خب آره تو واقعا نفرِ اولِ هاگوارتزی پاتح .

From wish to magic✨️🪄Where stories live. Discover now