Part53(دوست داشتن یا عشق)

107 23 59
                                    

پارت ویژه چانبک 😊
ووت و کامنت الزامی شوخی هم ندارم :/
************

از وقتی رسیده بودن خونه با بحران جدیدی رو به رو شده بودن ...
همه بالای سر بچه ای که بی تفاوت شیرش رو خورده بود و خوابیده بود جمع شده بود

همه چیز دقیق از لحظه ای شروع شد که مامانش اومد و گفت خب نوه خوشگلم رو باید چی صدا کنم ؟! و هنوز جوابی نگرفته بند و بساطش رو جمع کرد و به قلمرو شمالی رفت تا خبر خوش خونآشام شدنش رو به خانواده همسرش برسونه !!

هیچی عوض نشده بود
اون هنوز هم همون مادری بود که به غیر از خودش و اهدافش به کس دیگه ای اهمیت نشون نمیداد ... فقط هنوز هم براش جای تعجب بود که چطور قبول کرده بود بکهیون واقعا عضوی از خانوادشون باشه ؟!

+اعتراف میکنم این مرحله از بارداری هم سخت تره ... نمیشه همینطور فقط بچه صداش کنیم ؟!

لوهان تقریبا تسلیم شده بود از طرفی هنوز تمام بدنش درد میکرد
این شلوغی اطرافش هم درسته که بهشون برای نگهداری بچه کمک میکرد
ولی خب الان اصلا حوصله اش رو نداشت
دلش میخواست سهون به جای این که مدام از این ور خونه به اون سمتش پرواز کنه
کنارش بشینه و نوازشش کنه
این حداقل کاری نبود که میتونست برای کسی که بخاطر بچشون سی چهل تا بخیه خورده انجام بده ؟!

-یعنی واقعا میخوای بگی تا الان به این فکر نکرده بودی که اسم بچت رو چی بذاری ؟!

بکهیون گفت و تک خند غیرقابل کنترلی زد و دوباره نگاهش رو به بچه قورباغه ای شکل لوهان داد ... هنوز هم به نظرش با اون همه حموم رفتن و شست و شو و لوسیون زدن خیلی زشت و چروکیده بود
البته نظرش رو فقط خودش تایید میکرد وگر نه حتی قسم میخورد این مدت چانیول هم به اون بچه قورباغه بیشتر از خودش اهمیت میداد ...
اعصاب بکهیون هم ثبات درستی نداشت ثانیه ای میخواست از چانیول فرار کنه و ثانیه دیگه میخواست محبت ها و لمس هاش رو داشته باشه
اما چیزی که از همه واضح تر بود این بود که نمیخواست به کس دیگه ای غیر از خودش روی خوش نشون بده ... حتی دلش نمیخواست وقتی اون بچه رو بغل میکنه انقدر محتاط و شیرین و مهربون بشه !
اخه مگه اون بچه خودش بابا نداشت ؟!
نمیدونست از کی فقط میدونست از احساس رو داره !
بر خلاف گفته هاش گاهی مینشست و عکس سونوگرافیش رو با بچه قورباغه لوهان مقایسه میکرد و تهش با لبخند گشاد و با افتخار به این نتیجه میرسید فرشته کوچولوش هنوز به دنیا نیومده از بچه قورباغه لوهان زیبا تره !

+چانیول جلوی اینو بگیر یه چیزی بهش میگم بعد بهش بر میخوره ازم ناراحت میشیا ! بعدم وظیفه من زاییدن بود که به نحو احسن انجامش دادم :/

بکهیون لحظه ای به خودش اومد و از افکار نابسامانش بیرون کشیده و شد و فهمید که مدت هاست داره از مامان قورباغه حرف میخوره اما دریغ از این که یک کلمه اش رو فهمیده باشه تا بتونه اون طور که شایسته اش هست جوابش رو بده
پس فقط با توجه به جمله اخرش جواب سر دستی داد

🐾Love Made Me Crazy🐾Where stories live. Discover now