~°ازت متنفرم⁸°~

69 19 32
                                    


زمان فیلمبرداری جو به شدت سنگین بود و این سنگینی رو حتی هوسوک که از همه چیز بی‌خبر بود هم حس کرده بود ولی هر هفت نفر تمام سعیشون رو می‌کردن که برای ضبط نرمال رفتار کنن؛ ولی مگه شدنی بود زمانی که تهیونگ مدام از سوکجین هیونگش آویزون بود؟

بین ضبط بهشون استراحت دادن تا بتونن به راحتی ناهارشون رو بخورن و درست همون لحظه بود که نامجون کم‌کم به نقطه جوشش نزدیک و نزدیک‌تر شد.

تهیونگ یک طرف و جونگ‌کوک طرف دیگه سوکجین رو اشغال کرده بودن، حسابی ناز هیونگشون رو می‌کشیدن و سوکجین هم تصمیم گرفته بود کیوت‌ترین روی خودش رو به نمایش بذاره.

تهیونگ با چاپستیک دهنی خودش غذا توی دهن جین می‌ذاشت و جونگ‌کوک هم لیوان رو نگه می‌داشت تا جین نوشیدنیش رو از نی اون بخوره و خودش رو لوس کنه.

جین هم بعد از اینکه آخرین تیکه از غذاش رو خورد دراز کشید و سرش رو روی پای کوک گذاشت و یکی از پاهاش رو، جلو و اون‌ یکی رو پشت تهیونگ انداخت.

تهیونگ وقتی این صحنه رو دید با عجله محتویات توی دهنش رو قورت داد و گفت:
«هیونگ بعد از غذا نخواب قندم.»

سوکجین که شدیدا روی مود کیوت شدن بود لب‌هاش رو جلو داد و سرش رو به طرف شکم عضله‌ای کوک برگردوند و نالید.

«اوم گیر نده. خسته شدم الان هم باید بلند بشیم بریم ادامه ضبط.»

تهیونگ دست از خوردن کشید و طلبکارانه به هیونگش خیره شد و آروم و بدون جلب توجه-البته نه برای یک نفر- دستش رو زیر دورس گشاد سوکجین فرستاد و تو یک حرکت شکم پنبه‌ای و نرم سوکجین رو توی دست گرفت و گفت:

«اگه بعد غذا بخوابی این شکم مخملیت گنده می‌شه»

جین با خنده‌ای که سعی می‌کرد بخورتش تکونی خورد و اعتراض کرد.

«یاااا تهیونگ نکن داری قلقلکم می‌دی.»

با این حرف، جین گور خودش رو کند چون دو پسر کوچیک‌تر نگاه شیطونی به هم کردن و یکهو به جین حمله کردن و شروع کردن به قلقلک دادنش و هرجایی که حس می‌کردم ممکنه هیونگشون رو به خنده بندازه رو لمس می‌کردن.

هر چقدر اون سمت میز شلوغ بود این سمت...

ابر‌های سیاه بالای سر نامجون جمع شده بودن و منتظر بودن جرقه‌ای بخوره تا شروع به غرش کنن. شوگا که لرزش دست‌های مشت شده نامجون و فک منقبضش رو دید دستش رو، روی رون پای لیدر گذاشت تا به آرامش دعوتش کنه و کم شدن فشار فکش این فکر رو توی سرش انداخت که موفق بوده؛ ولی لحظه‌ای که نامجون با دیدن حرکت تهیونگ هر دو دستش رو، روی میز کوبید و از جا بلند شد متوجه شد که دست‌هاش اونقدر‌ها هم آروم کننده نبوده.

تهیونگ پایین دورس سوکجین رو بالا زده بود و توی شکمش فوت می‌کرد، صدای جیغ و خنده‌های سوکجین هم بیشتر از هر چیزی روی روان و اعصاب نامجون خط می‌نداخت و این خط‌ها به قدری عمیق و طویل بود که بدون توجه به منیجر‌ها و پسر‌ها به طرف سوکجین بره و اول تهیونگ رو ازش دور کنه و بعد دستش رو بگیره و بلندش کنه تا بتونه دنبال خودش بکشتش.

زهر قهوه|•|Coffee Poison  Where stories live. Discover now