_ هوف... خب، مشکلی پیش نمیاد! همه چیز خوب پیش میره!
جیمین با خودش گفت و چند تا نفس عمیق کشید.
_ البته که همه چیز خوب پیش میره بیبی. من که با والدینت آشنام. چرا اینقدر نگرانی؟
_ دقیقا مشکل همین زیادی آشنا بودنه! باور کن همین که پامونو بذاریم داخل میخوان تا ناکجا آباد جزئیات رابطمونو دربیارن! حتی راجع بخش جنسی رابطمون هم میخوان چرت و پرت بگن... گاد تو که اونا رو میشناسی! سوال اینه که تو چرا نگران نیستی؟!!
جیمین تند تند گفت و هرچی بیشتر پیش میرفت بیشتر عصبی میشد.
_ بیب، آروم باش.
یونگی صورت جیمین رو قاب کرد و آروم لباشو بوسید.
جیمین با اون بوسه آروم گرفت و منتظر ادامه حرف یونگی موند.
_ آره میشناسمشون. دقیقا میدونم که چجورین. واسه همینه که نگران نیستم. تو این سال ها روش مقابله باهاشونو یاد گرفتیم مینی مگه نه؟
یونگی با لبخند پرسید.
_ آره. درسته. همه چیز خوب پیش میره.
_ دقیقا همینطوره بیبی. حالا که آروم شدی بیا منو ببوس!
یونگی گفت و لباشو جلو داد.
جیمین بلند خندید و بعد دستاشو دور گردن یونگی حلقه کرد.
_ تو همیشه اینقدر لوس بودی؟
_ فقط برای تو. زود باش مینی~
جیمین نتونست در برابر قیافه کیوت یونگی مقاومت کنه و درحالی که هنوز داشت میخندید اونو برای یه بوسه جلو کشید.
بعد از یه بوسه کوتاه و آروم، اونا از هم جدا شدن و بلاخره از ماشین یونگی پیاده شدن.
_ هات شدی جناب آقای مین!
_ اوه جدا؟ متاسفانه ممکن نیست کسی بتونه کنار تو هات به نظر برسه آقای پارک! پس همین حالا دروغ گفتنو تموم کن.
اون دو نفر داشتن از لاس زدن با همدیگه لذت میبردن که دو نفر مزاحم، اونا رو از اون فضا بیرون کشیدن.
_ اوه واو! هنوز هیچی نشده دارین بدجور لاس میزنین! یا نکنه خبری شده و من نفهمیدم؟ نه بابا... ممکن نیست...
_ آره ته ته. ممکن نیست. اونا همشون فهمیدن وقتی ما سکس کردیم. پس ما هم به راحتی متوجه میشیم!
جونگکوک دنباله حرف تهیونگ رو گرفت و جفتشون پوزخند زنان به اون دو نفر نزدیک شدن.
_ وات د فاک!! شما احمقا اینجا چه غلطی میکنین؟! این یه دورهمی خونوادگی شخصیه!
_ و منم فرزند خونده این خانوادم چیم چیم! جرعت نکن منو دور بندازی!
تهیونگ گفت و خودشو رو جیمین انداخت تا بغلش کنه.
که باعث شد دو نفر دیگه اخم کنن. البته خیلی کم.
اونم فقط به خاطر اینکه یکی از دستای تهیونگ داشت گردن جیمین رو ماساژ میداد.
ولی وقتی دستای تهیونگ پایین رفتن و روی باسن جیمین قرار گرفتن، دو نفر دیگه مزاحم بغل گرم اون سولمیت ها شدن.
YOU ARE READING
🐰Vanilla & Strawberries🍧
Fanfiction- عام تهیونگی، به فاک دادن یعنی چی؟ جونگکوک گفت و با چشمای گرد و کنجکاوش به تهیونگ نگاه کرد. + ها؟ چی گفتی؟! اونو از کجا یاد گرفتی؟! 🐰🍧🐰🍧🐰🍧 تهیونگ بعد از سه تا رابطه جدی و ناموفقی که داشت، تصمیم گرفت برای...
