کم‌تر ترسناک

16 4 7
                                    

«سلام. حالتون خوبه؟ من کین هستم. همون کسی که کتلت-‌ آخ!»

«شت!»

«الآن زدی توی صورتم؟!»

«شت!‌ واقعا آدمی!»

«راهی بهتر از سیلی زدن به ذهنت نرسید؟»

«شت!‌ معذرت می‌خوام... ببین، همه‌ش زیر سر اون بچه‌ی شارلاتانه. بهم گفت که... به چی می‌خندی؟»

«خودم می‌دونم ماجرا از چه قراره.»

«می‌دونی؟!»

«خب، فکر کردی چرا اینجام؟ اومده بودم همینو برات توضیح بدم. هرچند با این کشیده‌ای که نرسیده بهم زدی، زودتر به جواب رسیدی.»

«ببین، واقعا معذرت می‌خوام. تا شنیدم گفتی اسمت کینه، دیگه نشد جلوی خودمو بگیرم. دستتو بردار ببینم... شت!‌ چه قرمز شد!‌ واقعا ببخشید.»

«آروم باش، مشکلی نیست.»

«شت! شت! ببین، می‌خوای بیای تو؟ باید یکم یخ بهت بدم. صورتت می‌سوزه حتما.»

«چیزی نیست-»

«بیا تو، نمیشه زیاد دم در بایستم.»

«اوه!»

«الآن یخ میارم، صبر کن.»

«هِی... چرا این قدر دستپاچه‌ای؟»

«چی؟ دستپاچه؟ نه بابا، خوبم. الآن میام.»

- گرومب -

«شت!»

«این صدای چی‌ بود؟! حالت خوبه؟‌ کمک می‌خوای؟!»

«چیزی نیست، حواسم نبود خوردم زمین.»

«مراقب باش... بذار بیام کمکت.»

«نه، نه، الآن میام.»

- بومب -

«همه چیز مرتبه؟»

«آخ! آ-آره! چیزی نیست، باز افتادم... ای بابا این یخ کوفتی رو کجا گذاشتم؟»

«این جا چقدر شلوغ‌پلوغه.»

«این جایی؟ گفتم که دارم میام... لعنت بهش، کجاست این یخه؟ آها، پیداش کردم. افتاده بود اون عقب.»

«دو بار خوردی زمین، خوبی؟»

«خوبم، آره. چیزی نیست. عادت کردم، روزی ده بار توی این خونه می‌خورم زمین. پام بند میشه به این ور و اون ور. همه جا کارتون و خرت و پرت روی هم تلنباره، می‌بینی که. نمیشه درست راه رفت اصلا. بیا اینم یخ. بذارش روی اون گونه‌ت که قرمز شده.»

«ممنون.»

«...»

«...»

«چرا این جوری زل زدی بهم؟ ببین، واقعا روح نیستم. می‌خوای یه سیلی دیگه بزنی که مطمئن بشی؟»

Elevator (BKPP)Where stories live. Discover now