پی صدام کن

15 4 1
                                    

«برای امروز بسه.»

«خسته شدی؟»

«معلوم نیست؟ دارم تلف میشم.»

«خیله خب، کمی استراحت کنیم... هِی، جدی جدی غش کردی روی اون روزنامه‌ها؟!»

«نه، هنوز به‌هوشم. فقط یکم دراز کشیدم. کمرم درد گرفته.»

«زود خسته شدی.»

«فاک!‌ زود؟! مَرد، چهارساعته دارم خم و راست میشم توی این خراب‌شده!»

«چهارساعت که چیزی نیست.»

«برای پهلوونی مثل تو شاید.»

«الآن بهم گفتی پهلوون؟»

«آره پهلوون... چقدرم خوشت اومد... داری قهقهه میزنی.»

«نه، نه. فقط خیلی بامزه‌ای... به شکم افتادی روی روزنامه و کارتن و با چشمای بسته به من میگی پهلوون. جوری خسته‌ای که حتی سرتو نمیاری بالا.»

«چی کار می‌کنی؟»

«معلوم نیست؟»

«چرا تکیه‌کلامای منو می‌دزدی؟»

«شت! شت! ببخشید! دارم شونه‌هاتو ماساژ میدم. گفتی کمر درد داری.»

«عوضی!»

«این چه طرز تشکره؟ من این جا دارم شونه، گردن و کمرتو به این خوبی می‌مالم و تو بهم میگی عوضی؟!»

«خودتو به اون راه نزن. از خنده‌‌ی کثیفت معلومه منظورمو فهمیدی.»

«جا خورده بودم جدی‌. پشت سر هم می‌گفتی: شت! بعد شد: شت! شت! اگه مجبورت نکرده بودم نفس بگیری مطمئنم کل جمله‌هات میشد: شت شت شت شت شت.»

«شت!»

«چیه؟ هنوز استرس داری میستر شت؟»

«شبیه توهینه...! آقای گوه آخه؟! من اسم دارم!»

«هنوز اسمتو نمی‌دونم.»

«اسممو نمی‌دونی؟!»

«از چی تعجب کردی؟ هنوز بهم نگفتیش خب.»

«چهارساعته داریم با هم این آشپزخونه رو می‌چینیم و تو هنوز اسممو نمی‌دونی... چه باحال! هرچند من اسمتو بلدم. در واقع محاله یادم بره! باتشکر از اون تُخمِ جن!»

«ببینم... دوست داری با آقای گوه پیش بریم یا بالاخره اسمتو بهم میگی؟»

«پی... صدام کن پی.»

«اسم کاملت چیه؟»

«پی‌پی کریت. ولی پی رو ترجیح میدم. و تو؟ اسم کاملت چیه؟ کین خیلی کوتاهه.»

«بیلکین.»

«بیلکین...»

«البته توی ساختمون صدام میزنن: آقای کین.»

«آقای کین؟»

«بله آقای پی؟»

«دست به ماساژت خیلی خوبه...»

«کمرت بهتر شد؟»

«خیلی.»

«خب حالا باید بریم سراغِ مشکل بعدی‌.»

«مشکل بعدی؟!»

«معده‌‌ی معترضِ عصبانیت.»

Elevator (BKPP)Where stories live. Discover now