" زیبای خفته "

659 70 17
                                    

+ سرگرد کیم تهیونگ هستم آقای جوان، از این لحظه شخصا امنیت شمارو تامین میکنم.

_ ولی من بادیگارد نمی‌خوام.

همه با تعجب نگاش کردن.
راشل لب باز کرد:
_ خطرناکه نیکلاس . من سر زندگیت نمیتونم قمار کنم‌.
_ اما مامان من بچه نیستم.
_ به بچه بودنت نیست نیکلاس.
من نمیتونم تنها پسرمو از دست بدم .
تو مجبوری این وضعیتو تحمل کنی .

جونگ‌کوک نتونست چیزی بگه و فقط با گفتن " میخوام استراحت کنم " با کمک جیمین راهی اتاقش شد.
جیمین غرغرهای زیر لبیشو میشنید:
_ انگار من دوسالمه که برام پرستار گرفتن.
_ پرستار نیست ، بادیگارده
_ فرقش چیه جیمین؟ غیر از اینکه هرجا برم همراهم میاد؟

با کمک جیمین روی تختش نشست .
با حرص چنگی لای موهاش زد که جیمین گفت:
_ تو دردت یه چیز دیگه‌اس وگرنه که سرگرد کیم ادم خوبیه تازه توی تمام مدتی که بیمارستان بودی اجازه نداد مایکل بیاد دیدنت.

جونگ‌کوک پوزخند زد:
_ شاهکار کرده. اگه میتونه و جرعتشو داره نذاره توی خونه بیاد دیدنم . توی بیمارستان که تو هم از پسش برمیای ..

جیمین همونطور که گوشیشو چک میکرد با بیخیالی گفت:
_ بهش میگم.

_ جییییمیییین!
_ چیه ؟ چرا داد میزنی ؟

با حرص بالشت تختو به سمتش پرت کرد:
_ چته خرگوش وحشی؟ چرا رم کردی؟
_ ازش خوشم نمیاد ..اه بابا و مامان چه کاری بود کردن ؟
_ احمق اینا برای خودته، برای محافظت ازت.
_ من بچم مگه جیمین؟ من نمیتونم مواظب خودم باشم؟
_ جونگ‌کوک چرا خودتو میزنی به اون راه؟ تو جونت در خطره . سرگرد کیم باید ازت محافظت کنه.
_ چون جونم در خطره باید یکی دیگرو به خاطر خودم قربونی کنم؟
_ جونگ‌کوک این شغل اونه ، لطفا اجازه بده کارشو بکنه.
اگر تو لجبازی نکنی اتفاقی برای هیچ کدومتون نمی افته.
تازه اون میتونه مانع نزدیکی مایکل بهت بشه .

جونگ‌کوک چیزی نگفت و با حلقه‌ی توی دستش بازی کرد.
نمیدونست چش شده ! فقط میدونست داره بهونه میگیره‌.

جیمین گوشیو کنار گذاشت و دستاشو گرفت:
_ فقط بذار وظیفه اشو انجام بده.
_ آخه..
_ جونگ‌کوک؟! من فقط ازت همینو میخوام .
_ باشه.
_ افرین .

_ جیمین کارم چی میشه؟
_  همه در جریان اتفاقی که برات افتاد هستن، خوب که شدی میری سرکارت،
البته با سرگرد کیم .

پوفی کشید و روی تخت خوابید.
_ حالا یکم استراحت کن من میرم پایین .

جونگ‌کوک باشه ای گفت و چشماشو بست.
جیمین به محض خروج از در ، با تهیونگی رو به رو شد که به دیوار تکیه زده بود :
_ چیزی شده سرگرد؟
+ اگر اجازه بدین من برم داخل.
_ بفرمایین ولی جونگ‌کوک خوابه.
+ مشکلی نیست.

" 𝐓𝐨𝐠𝐞𝐭𝐡𝐞𝐫 𝐈𝐧 𝐏𝐚𝐫𝐢𝐬 "Where stories live. Discover now