مرد با قدمهای آهسته وارد خونه شد ، کتشو به دست خدمتکار داد و به سمت اتاق نیکلاس قدم برداشت.
در اتاق بسته بود.
دستشو روی دستگیره گذاشت و درو باز کرد...
_ نیکل..!؟در اتاقو کامل باز کرد ولی تخت دست نخورده ی نیکلاس نشون میداد که اون اصلا از صبح به اتاقش پا نذاشته.
_ کجایی نیکلاس؟!
دست راست مایکل قدمی جلو گذاشت:
* قربان؟! مشکلی پیش اومده؟_ وجب به وجب خونه رو دنبال نیکلاس بگردین . باید صحیح و سالم همسرمو پیداکنید فهمیدین؟
* بله قربان.
افراد مایکل توی عمارت پخش شدن.
مایکل چنگی به موهاش زد، یعنی نیکلاس کجا بود ؟خدمتکارا ساعتی پیش ، از عمارت به ساختمون مخصوص خودشون رفته بودن ، فقط الیزا توی عمارت اصلی میموند.
سفیر و همسرش هم هنوز از مهمونی برنگشته بودن.
نبودن نیکلاس داشت مغز مایکلو سوراخ میکرد مخصوصا که اون بادیگارد عوضیش هم پیداش نبود.مشتشو توی دیوار کوبید و نفس عمیقی کشید.
باید به خودش مسلط میشد. نیکلاس متعلق به اون بود .••
تهیونگ، چرخی زد و جونگکوک رو ،روی خودش کشید.
دستای ظریف جونگکوک لای موهاش گره خورد و باعث شد دستای تهیونگ کمر باریکش و با دستاش چنگ بزنه.
گازی از لبهای سرخ جونگکوک گرفت که صدای ناله اش توی گلوش و بین اون بوسه خفه شد.
با شنیدن صدای ریز پایی ، تهیونگ قفل بوسه رو شکست و نگاهشو سمت در برد.
جونگکوک با لبهای برچیده از اینکه وسط بوسه رها شده ، موهای تهیونگو ول کرد و روی رون های تهیونگ نشست._ تهته ؟! چیشد یه دف..
تهیونگ به سمتش چرخید :
+ هیش! بلند شو دنبالم بیا.اسلحه اشو از روی میز عسلی چسبیده به تخت چنگ زد و از روی تخت بلند شدن.
تهیونگ جونگکوک رو پشت سرش قائم کرد و جونگکوک هم از پشت ، بازوی تهیونگ رو گرفت و با اشکی که توی چشماش حلقه زده بود ، پیشونی شو نرم به شونه تهیونگ تکیه داد.
دستگیره در اتاق تکون خورد و در باز شد.
تهیونگ ماشه رو کشید و اماده شلیک بود که صدای مایکل باعث شد دستشو از ماشه برداره.
جونگکوک با ترس و تعجب و صدای گرفته ای لب زد:
_ م..مایکل.. ؟!مایکل با عصبانیت جلو اومد.
نگاهش فقط روی دست جونگکوک بود که با ترس دور بازوی اون سرگرد حلقه شده بود.
اینکه تاحالا نتونسته بود پناه جونگکوک موقع ترسهاش باشه عصبیش میکرد.
اینکه نمیدونست نامزدش این موقع شب توی اتاق اون سرگرد لعنتی چشم بادومی چیکار میکرد ، بیشتر عصبیش میکرد.با عصبانیت غرید:
_ بیا کنار نیکلاس .
و خواست قدمی به سمتش برداره که جونگکوک بیشتر پشت تهیونگ پناه گرفت و همین حرکتش باعث شد که محافظ ، اسلحه اشو سمت مایکل بگیره:
+ یه قدم دیگه بهش نزدیک شو تا یه گلوله حروم اون کله پوکت کنم .!
YOU ARE READING
" 𝐓𝐨𝐠𝐞𝐭𝐡𝐞𝐫 𝐈𝐧 𝐏𝐚𝐫𝐢𝐬 "
Actionجئونجونگکوک دورگهی کرهای_فرانسوی، در آستانهی ازدواجش، موردحمله قرار میگیره و پدرش تصمیم میگیره براش بادیگارد استخدام کنه و کی بهتر از افسر کیمتهیونگ که اصالت کرهای داره ..؟ •• این فیک توی این چنل آپ میشه! مثل همیشه منتظر حمایتهای شما هست...