🌕part 2🌕

239 29 6
                                    

امیدوارم از این پارت خوشتون بیاد 🩶🌕
عکس عمارت کوک که در داستان آشنا میشید
_____________________

درو قفل کرد اروم سمت جیمین رفت

& کاری میکنم از امروز تا آخرین لحظه مرگت درد بکشی

+چرا مگه چیکار کردممممم

جیمین با گریه تمام حرفاش رو میزد
که با سیلی پدرش روی تخت پرت شد
پدرش کمربند مشکی رو درآورد و بدون توقف بدن جیمین رو زخمی می کرد

+اییی...هق ...(ضربه)...خواهش ..میکنم ..نکنم..هق..هق

اصلا به التماس های جیمین توجه نمی‌کرد بعد 5 دقیقه کتک زدن جیمین جیمین رو از اتاق پرت کرد بیرون

§گمشو

جیمین با گریه و لنگ لنگان به سمت اتاقش رفت و تو آینه اتاق خودش رو نگاه کرد به صورت زخمیش بدن خستش
و با خودش حرف زد

...چرا مامان هق. ... مگه چیکار کردم..هق..هق..چرا انقدر تنهام ...هق ...چراااا
چرا.. هیچ کس دلش برام نمیسوزه ...هق‌... انقدر .بی ارزشم مامان
مامان منم میخوام بیام پیشت دیگه نمیتونم
مامانم منو ببخش اما دیگه نمیتونم

جیمین با همین حرفا نزدیک پنجره رفت آروم اشک ریخت حرف مامانش هر لحظه تو گوشش پخش می‌شد «هیچ وقت کم نیاری » روی لبه پنجره وایساد و با صدای زنگ تلفنش سرجاش وایساد
این آهنگ...
صدای زنگ گوشیش آهنگ مورد علاقه مامانش بود که مامانش بهش گفته بود هر وقت ناراحت بودی اینو گوش کن

(Suga)

Future's gonna be okay (Okay)
آینده قراره خوب باشه (خوب)

Okay, okay, look at the mirror and I see no pain (No pain)
خوب، خوب، به آینه نگاه میکنم و هیچ درد و ناراحتی نمیبینم (هيچ درد و ناراحتی)

I'd die for real 'til the D-Day
من واقعا تا رسیدن روز موعود [از شوق زیاد] ميميرم

But it's gonna be okay (Okay)
اما این موضوع مشکلی ایجاد نمیکنه و همه چی قراره خوب پیش بره :))

Time for some paycheck and I'm ridin' downtow .....

زود از پنجره پایان اومد و ناباور به بیرون نگاه کرد داشت چیکار می کرد
به سمت گوشیش رفت که دید ریئسشه

+الان چیکار داره

+الو

πسلام جیمین

+چیزی شده

πمیشه فردا زودتر بیای کلی کار داریم

پیشنهاد خوبی بود کمتر پدر ناتنیم رو می‌دیدم

+چشم کی بیام

πاز 2تا 12

+تا 12؟

πخواهش میکنم قول میدم بیشتر بهت حقوق بدم

+اوکی

مگه قرار چه اتفاقی بیفته...

رستوران...

وارد رستوران شدم با اینکه رستوران خالی از مشتری بود اما همه سرشون شلوغ بود به سمت دوست صمیمیم رفتم که اونجا پیدا کرده بودم

+چی شده اینجا چه خبره

_اقای جئون سفارش داده برای مراسمش قرار بریم عمارتش

+کی هست؟

_نمیشناسیش؟

+نه

_ صاحب بزرگ ترین باند مافیایی

+پرامم

داشتیم حرف می‌زدیم که ریئس صدا زد
بچه ها بیاین اینجا
تا ساعت 7 شب داشتیم کار میکردیم و همه چی رو آماده کردیم ماشین های سیاه که افراد باند jkبودن میومدن کمک من با یکی از اون ماشین ها به سمت عمارت حرکت کردیم

🫧🌊☁️🪐🌑🫧🌊☁️🪐🌑🫧🌊☁️

ممنون میشم حمایت کنین💗
و نظراتون رو بهم بگید 🤍🌑

مخاطب خاص🌕Specific contactWhere stories live. Discover now