🌕part 6 🌕

203 29 15
                                    


بچه ها واقعا خیلی برام جذابه که درباره داستانی که هر پارت داره نظر میدید✨
امیدوارم از این پارت خوشتون بیاد 🩶🌕

جیمین موقعیتش رو درک کرد از رو پای کوک بلند شد و وایساد و به زمین خیره شد

_بشین

+باشه

_یه ادم جدید

#پس چرا

_ول کن یونگی چیز زیادی نیس

+چی میگی من قرار نیست پیشت بمونم

کوک سکوت معنا داری کرد به زمین نگاه کرد
تهیونگ فهمید جیمین چه غلطی کرده سمت کوک رفت نزدیک گوشش گفت

×کوک آروم باش

کوک بلند شد بازوی جیمین رو گرفت و با صدای بلند تو صورت جیمین گفت

_چه زری زدی؟ ها؟ با توعم چه زری زدی؟

جیمین ترسیده بود و کوک داشت جلو همه تحقیرش می کرد جیمین قرار نبود کوتاه بیاد مگه چی می شد هرچی هم می شد من دیگه سِر شدم دیگه چیزی حس نمیکنم

°کوک اروم باش بیا باهم حرف بزنیم

_یادته بهت اخطار دارم من آدم صبوری نیستم
...

+ولم کن روانی من از اینجا میرم حال هر جور شده

کوک پوزخندی زد و سرش رو نزدیک گوش جیمین برد و موهاش رو نوازش کرد

_زیبای من

گوش جیمین رو لیسی زد

_ فکر میکنم وقتی اشک بریزی این چشمای خوشگلت براق تر دیده بشه نظرت چیه امتحانش کنیم؟ هوم؟

جیمین رو با تمام جیغ هاش براید بغل کرد و به سمت پله ها رفت

°بچه ها بهتره ما بریم

×باشه

کوک جیمین رو روی تخت پرت کرد در رو بست و قفل کرد اول کرواتش رو شل کرد که جیمین از رو تخت پاشد و سعی کرد در رو باز کنه

+شت..لعنتی

+این درو باز کن

جیمین سعی کرد همه جرعتش رو جمع کنه و محکم حرف بزنه

_دارلینگ نظرت چیه اول دکمه لباسات رو باز کنی.

جیمین هرکاری کرد تا گریه نکنه بغضش رو قورت داد و گفت

+میشه یه خواهشی ازت کنم

کوک سوالی نگاش کرد

+بسته.. بسته.. بسته ..

تمام حرفاش رو با جیغ بلندی گفت انگار داشت خودش رو خالی می‌کرد

+ تو کی اصلا..هق..؟ تو از من چی میدونی؟

توی فاکی توی اون زجر ها بودیی (جیغغغغغ)
آنقدر نقش آدمای رو بازی نکن انگار صد ساله منو می‌شناسی چرا ولم نمیکنی چرا نمیزارین لحظه ای احساس زنده بودن کنم هان؟ آنقدر سخته من حداقل حداقل بی حس باشم؟ من شادی نمی‌خوام من آرامش نمی‌خوام من من فقط نمی‌خوام باز درد بکشم احساس میکنم نمیتونم نفس بکشم
من هیچ وقت نتونستم از خوردن بستنی لذت ببری چون همیشه به فکر پس انداز بودم
من هیچ وقت از دیدن فیلم ترسناک لذت نبردم چون کسی نبود وقتی میترسم سرم تو لباسش قایم کنم من حتی خودمو نمی‌شناسم
دیدی ؟ دیدیییی ؟ من دیگه چه غلطی بکنم ؟
تو هم میخوای بهم تج...

جیمین آنقدر همیشه تو خودش ریخته بود حتی وسط حرفاش نفس کشیدن هم یادش میرفت
کوک نزاشت جمله جیمین کامل شده دستش رو انداخت دو طرف سر جیمینی و لباش رو محکم روی لبای جیمین گذاشت و مک های عمیقی زد
کوک مزه اشک های شور جیمین رو روی لباش حس می کرد

جیمین سعی کرد کوک رو کنار بزنه
کوک از مقاومت ها جیمین عصبی شد و از جیمین جدا شد

_چته هان ؟ چرا نمیزاری ببوسمت؟ مگه نمیگی زندگی بدی داشتی؟ مگه همیشه دلت نمی‌خواست یکی تو رو ببوسه یکی بغلت کنه
فکر کردی چه اتفاقی افتاد که من از یه انسان معمولی به اینی که هستم تبدیل شدم
بزار ببوسمت اون اون موقع هیچی جز تو بهشت بودن حس نمیکنم هیچ دردی هیچ عذابی هیچی هیچی فقط تو رو دوست دارم تو زندگیم حس کنم...

+می‌دونی مشکل من این بود که..هق.. همیشه کاری کردم آدما احساس زنده بودن کنن اما هیچ کس حاضر نشد بهم فقط بگه زندگی کردن چجوری ؟
توهم شبیه اونای فقط به فکر خودت

_درسته دقیقا همونجا بود که فهمیدم همونجا بود یه نگا به اطرافم کردم و دیدم کسی نیست فقط منم با خودم با یه قلبه شکسته با یه مغز خسته بای بدنه داغون با روح بی جون
و اما اینو دیر فهمیدم
ای کاش به جای توجه به آدمای فیک یکم خودمو بیشتر می‌شناختیم یکم بیشتر میگفتم جونگکوکی تو چیی نیاز داری؟ چی دوست داری ؟
شاید اگه این کارو میکردم دیگه با رفتن آدمای فیک احساس تنهایی نمیکردم شاید از آدما متنفر نمی‌شدم؟...

+م..منظورت چیه؟

_جیمین چیه؟ها؟ تو تنها آدم تو کره زمینی؟
می‌دونم سخته می‌دونم چقدر درد داشت
اما تو تنها آدمی نستی که یه داستان غم‌انگیز داشته
تا کی ؟ بهم اعتماد کن جیمین
بهم اعتماد کن
جیمین جوری عاشقت میشم که بفهمی درک کنی بدون تو میمیرم دنیای من ، من مست اون چشماتم ، من دیونه لب هاتم

"دریای من ، منو بپذیر تا ساحل باشم تا هر بار با اومدنت به ساحل خشکم ، عاشق تر کنی من دیوانه‌ رو"

جیمینی با کیوت ترین و غمگین ترین حالت گفت

+من رو بغل هم میکنی ؟

با این حرف، کوک قطره اشکی از چشم کوک پایان اومد یعنی جیمینی حتی حسرت یک بغل داشت با باهاش آرامش پیدا کنه جیمین من تو تا الان کجا بودی؟

+چرا گریه میکنی ..آخه .. همه معشوقشون رو بغل می‌کنن..

کوک جیمین رو از زیر بغل گرفت و رو پاش نشوند و سفت بغلش کرد که صدای هق هق جیمین در آورد

+مرسی..هق.. مرسی ..مرسی

_بیبی خوشگل من بیا یکم دراز بکشیم

کوک و جیمین تو بغل هم دراز کشیدن و کوک پتو رو روی جیمینش انداخت...

_________________________________
داشتم این پارت رو می‌نوشتم گریم گرفته بود :)
جیمینی کوشولو :)))
ممنون میشم ووت بگید و نظرتون رو درباره داستان بگید...
امیدوارم از این پارت خوشتون اومده باشه 🤍🌑

مخاطب خاص🌕Specific contactWhere stories live. Discover now