part 17

766 127 70
                                    

هانا دست به کمر به بیمارستان مقابلش خیره بود و توی فکر بود.

چول‌سو جلو رفت و گفت: بریم دیگه. چرا ایستادی؟

هانا چشم‌غره‌ای بهش رفت و گفت: همینجوری بریم چیکار کنیم؟ بریم به کارکناش سلام کنیم بگیم ما اومدیم بین شما نفوذ کنیم؟

جونگ‌کوک که کمی دور تر درحال بستن بندهای کفشش بود، ماسکش رو روی صورتش گذاشت.

جلو اومد و گفت: باید بعنوان مریض بریم داخل. بقیش راحته.

چول‌سو شونه‌ای بالا انداخت و گفت: بریم بگیم من سرطان دارم. هوم؟

هانا چشم‌غره‌ای بهش رفت و توپید: این‌همه فسفر می‌سوزونی خسته نشی؟

چول‌سو پوفی کشید و گفت: خب الان ما چی‌کار کنیم؟

جونگ‌کوک شونه اون دونفر رو گرفت و سمت کوچه خلوت پشتشون کشید و گفت: این‌جا امن‌تره.

ساعتش رو بالا گرفت و بعد از انداختن نگاهی بهش با اخم گفت: سه دقیقه.

هانا هول‌زده تو جاش پرید و دور خودش چرخید و تند تند گفت: شت شت! حالا چه غلطی کنیم؟

چول‌سو چشمش رو چرخوند و گفت: چرا انقدر سختش میکنید؟ بریم بگیم اصلا واسه چکاب اومدیم.

هانا دستش رو روی صورتش کشید و با بیچارگی گفت: وقتی کارت ضروری نباشه تو اولویت نیستی احمق!

جونگ‌کوک اخمی کرد و گفت: خون دماغ و بی‌هوشی خوبه؟

هانا دستش رو از صورتش کنار زد و با چشم‌های درشت شده سمت جونگ‌کوک برگشت.
_ ها؟ آها! یعنی آره عالیه.

جونگ‌کوک سری تکون داد و گفت: عالیه.

چول‌سو تک‌خندی زد و گفت: عالیه. حالا کی میخواد خون دماغ شه؟

وقتی نگاه اون دو رو روی خودش دید، لبخند روی لبش ماسید.
قدمی عقب برداشت و گفت: من اگه بی‌هوش شم ممکنه دیر بهوش بیام... کل عملیات بهم می‌ریزه.

جونگ‌کوک کلافه بهش توپید: من فقط میزنم تو دماغت خون‌دماغ شی. بی‌هوشت نمی‌کنم. خودتو بزن به بی‌هوشی‌.

چول‌سو اخم کرده خواست چیزی بگه که ناگهان مشت محکم جونگ‌کوک تو صورتش فرود اومد و صدای نعره‌اش بلند شد.

هانا موهای خودش رو بهم ریخت و با انگشت‌هاش محکم به چشم‌هاش فشار آورد تا چشم‌هاش قرمز و اشکی شه.

چول‌سو دستش رو از دماغش جدا کرد و وقتی خون رو روی دستش دید، احمقانه بغض کرد و گفت: خیلی نامردی. دردم گرفت‌.

جونگ‌کوک پوفی کشید و پشت بهش ایستاد و گفت: بپر رو کولم و خودت بزن به بیهوشی.

.
.
.

SWIM || KOOKVWhere stories live. Discover now