part 25

906 170 191
                                    

جونگ‌کوک با حس قلقلکی روی گردن و بینیش، درحالی که در خواب و بیداری به سر می‌برد، اخم‌هاش توهم فرو رفتند و چینی به گوشه‌ی چشم‌های بستش داد.

نقی زد و خواست تکونی به بدنش بده که متوجه قفل بودنش شد.

وقتی ذهنش هوشیارتر شد، سعی کرد بدون باز کردن چشم‌هاش و پروندن خوابش با استفاده از بقیه حواسش موقعیت رو تجزیه و تحلیل کنه که متوجه سنگینی عجیبی روی پاها، کمر و گردنش شد.

نوچی کشید و با بدبختی پلک‌های بهم چسبیده‌اش رو از هم باز کرد.

با باز کردن کردن چشم‌های اولین چیزی که در دیدراس نگاهش قرار گرفت، کپه موی سیاه رنگ و نیمه خیسی بود که دسته‌ای از اون، با بازیگوشی از دوستانش جدا شده و راهش رو به روی صورت و بینی جونگ‌کوک پیدا کرده بود.

جونگ‌کوک پلکی زد و نگاه دقیق‌تری به وضعیت خودش و فرد توی آغوشش، که کسی جز تهیونگ نمی‌تونست باشه، انداخت.

تهیونگ یکی از دست‌هاش رو زیر سر جونگ‌کوک برده بود و سرش رو تو حد فاصله بین گردن و شونه جونگ‌کوک فرو کرده بود.

دست دیگه‌اش دور کمر جونگ‌کوک بود و پای راستش رو هم روی پاهای جونگ‌کوک انداخته بود.

جونگ‌کوک لحظه‌ای از این‌که چطور تهیونگ تمام مدت این‌طور مثل مار دورش چمبره زده بود و اون که به خواب سبک و گوش به زنگی معروف بود، حتی متوجه این سنگینی روی بدنش نشده بود، مات موند اما بعد از مدتی بی‌خیال شد.

به هرحال این مزخرفات چه اهمیتی داشت وقتی تو آغوشی بود که براش جون می‌داد.

وقتی از سنگین بودن خواب تهیونگ مطمئن شد، اون‌هم متقابلا دستش رو دور کمر تهیونگ تهیونگ حلقه کرد و سرش رو تو گردن تهیونگ فرو برد و دم عمیقی از عطر تن مخلوط شده با بوی شامپو بدنش گرفت.

بخشی از وجودش می‌خواست این دوری رو تموم کنه و هم خودش و هم تهیونگ رو به مراد دلشون برسونه.

اما بخش دیگه‌ای از وجودش، خاطرات شش سال جداییشون رو بهش نهیب می‌زد.

زیرگوش تهیونگ زمزمه کرد: چی‌کار باید کنم با تو؟ با خودم؟ می‌ترسم دوباره بهت اعتماد کنم و باز بری و این‌بار کاملا نابود شم. هم می‌ترسم که ازت دست بکشم و با از دست دادن فرصت باهم بودنمون تا آخر عمر حسرتش رو به دوش بکشم.

نفس عمیقی کشید و با صدای لرزون از بغض گفت: چه‌طور عاشقت باشم و درد نکشم؟

مکثی کرد و ادامه داد: چه‌طور عاشقت نباشم و پشیمون نشم؟

چشم‌هاش رو بست و تهیونگ رو بيشتر در آغوشش فشرد.

برای مهار بغضش، چند نفس عمیق کشید و بعد از این‌که کمی آروم شد، بوسه‌ای به لطافت شکوفه‌های بهاری، روی سر تهیونگ کاشت و بعد به آرومی، طوری که تهیونگ رو از خواب بیدار نکنه، خودش رو از آغوشش بیرون کشید و لبه تخت و پشت به اون‌ها نشست.

SWIM || KOOKVWhere stories live. Discover now