"19"

1.8K 271 185
                                    

وارد خونه ای شد که کل بچگیش رو اونجا سپری کرده بود.
خونه ای که نه تنها خنده هاش رو ندیده بود بلکه شاهد گریه هاش هم بود!

پوفی کشید و بی توجه به سمت پذیرایی حرکت کرد و روی کاناپه چرم مشکی رنگ نشست و دست هاشو رو به پشت تکیه داد.

مرد شبیه به خودش از طبقه بالا به پسرش نگاه کرد.
پسری که در حقش خیلی بدی کرده بود و اون پسر؟
هنوزم بهش سر میزد و حالش رو میپرسید...

لبخندی زد و با اشاره به خدمتکار تقاضای دو قهوه رو کرد.
به سمت پسرش رفت و رو به رو اش نشست و به چشم هایی که از خودش به ارث برده بود خیره شد...

$چه اتفاقی جئون کوچک رو‌ به اینجا کشونده؟
_جئون بزرگ!
$چی؟

جونگکوک لبخندی به یاد پسرش زد و به قهوه ای که رو به روشون قرار گرفت نگاه کوتاهی انداخت و به مرد گفت:
_جئون کوچک لقب ارکیدمه پدر بهتره از این به بعد با این لقب صدا نشم!

مرد ابرویی بالا انداخت و لبخند محوی زد.
پسرش بالاخره دل به یک دختر داده بود؟
بالاخره عاشق شده بود؟
و اونم یه عشق سوزان و نه عادی؟

کمی از قهوه اش خورد و سرفه مصلحتی کرد.
$ خب خب نمیخوای ما رو با این خانوم زیبا آشنا ک...
_ پسر زیبا!
$چیییی؟؟؟

جئون با بی‌خیالی قهوه اش رو هم زد و کلش رو نوشید و روی میز گذاشت و به پدر عصبیش خیره شد.
مرد عصبی عصاش رو به زمین کوبید و به چشم های سرکش پسرش خیره شد و با عصبانیت شروع کرد به داد و بیداد.

$معلوم هست داری چه غلطی میکنی احمق؟
میخوای آبرمون رو ببری ها؟؟؟
نمیتونم قبولش کنم همین الان زنگ میزنی به اون پسر و باهاش جدا میشی و از این به بعد حق نداری جایی بری.

و بدون توجه به جونگکوک عصاش رو برداشت و به سمت طبقه بالا حرکت کرد که وسط های راه با حرف پسرش خشکش زد.

_اها پس اگر آقایون پلیس بفهمن یک مرد موجب مرگ همسرش شده چه اتفاقی میوفته پدر؟

مرد مسخ شده به راه پله زل زده بود و چیزی نمی‌گفت.
این پسر از کجا این موضوع رو میدونست...؟
به سمت پسرش برگشت و به چشم های سرخ شده پسرش رو به رو شد.

جونگکوک بلند شد و به سمت پدرش حرکت کرد و با چشم هایی که از عصبانیت سرخ شده بود به اون پیرمرد نگاهی انداخت.

_خوب گوشاتو باز کن پدر.
من تمام نامه های مادر و مکالمه هایی با کیم داشتی و مادر رو به قتل رسوندی رو دارم.
فقط کافیه پات رو کج بزاری و یا با پسرم بد رفتاری کنی اون موقعه است که هیچ رحمی بهت ندارم جئون!

جئون خوب پسرش رو میشناخت اون ازش یه چیزی میخواست که این موضوع رو به روش آورده و از پوئن مثبتش استفاده کرده.

$ چی میخوای؟

کوک پوزخندی زد و روی صورت پدرش که فقط کمی ازش کوتاه تر بود خم شد و گفت
_ یه بازی کوچیک با کیم ها.

"𝖶𝖧𝖨𝖳𝖤 𝖮𝖱𝖢𝖧𝖨𝖣"Where stories live. Discover now