"21"

1.7K 263 88
                                    

آخرین مبحث رو گفت و توضیحات لازم رو داد و با گفتن خسته نباشی کل بچه ها رو مرخص کرد.

وقتی که کلاس خالی شد و فقط هوسوک و جونگکوک داخل کلاس بودن با خستگی به سمت کوک حرکت کرد و خودش رو داخل آغوشش انداخت و شروع کرد به لوس کردن خودش.

+خسته شدم هی خدا کسیم نیست بهم توجه کنه که...

جئون پوزخندی به ناز و عشوه پسرش اومد و پیشونیش رو عمیق بوسید و دم گوشش زمزمه کرد:
_ مگه من مردم هوم؟

تهیونگ خنده ای کرد و گونه جونگکوک رو بوسید و سرش رو روی شونه اش گذاشت.

چند روز بود که متوجه دقدقه ذهنی و حتی جسمی مردش شده بود...
کوک بدجوری عصبی ، سردرگم ، گیج و... به نظر می‌رسید و این برای فردی مانند جونگکوک به شدت گیج کننده بود.

اون مرد رو همیشه قوی و استوار و به شدت خونسرد میدید حتی تو مواقعی که نزدیک بود توسط پلیس دستگیر بشن.
ولی الان ؟
اون به شدت سردرگم بود ، پس موضوع به شدت مهمی بود که کوکیش رو به این وضع انداخته بود...

چه موضوعی مهم تر از خودش برای کوکیش بود.
اصلا خودش مهم بود؟

پوف کلافه ای کشید و به هوسوک که بلند میشد تا از کلاس خارج شه نگاهی انداخت و بعد به چشم های جئون که به هیونگش زل زده بود.

تهیونگ متوجه ماجرا شده بود.
خوب میدونست که خودش یک طرف این ماجرا یا بیشتر رو در بر داره و حتی به خانواده اش هم ربط داره ولی جونگکوک دهنش رو باز نمی‌کرد و به تهیونگ چیزی نمی‌گفت و همین باعث نگرانی فنچ کوچولو شده بود...

جئون بعد از خارج شدن هوسوک از کلاس نفس عمیقی کشید و با لبخند نمادینی به ارکیده اش خیره شد.

از زیر بغل پسر گرفت و بلندش کرد و روی میز نشوندش و خودش وسط پاهای کشیده پسر ایستاد.

دست های نازپرورده اش رو گرفت و روی هر کدوم رو بوسید و به چشم هاش خیره شد:
_زندگیم؟
+هوم.
_عشق من؟
+هوم.

کوک لبخندی زد و بوسه ای با حرص روی گردن پسرش گذاشت و اخیش بلندی گفت که باعث لبخند تهیونگ شد.

_ تهیونگ ، باید درمورد یه چیزی صحبت کنیم.
+هوم...حرف بزنیم خب.
_درباره ی پدرته تهیونگ.

تهیونگ اخم کرده سرش رو پایین انداخت و به زمین خیره شد و به پاهاش تاب داد.
+ نمی‌خوام درموردش صحبت کنم.
_ ولی باید بهم گوش ب....

تهیونگ عصبی سرش رو بالا آورد و توی صورت جئون فریاد زد:
+گفتم نمیخوا...
_ تهیونگ پدرت فوت کرده.

تهیونگ با شوک به جئون عصبی خیره شد.
مرده بود؟
مردی که باعث و بانی تمام بدبختی های زندگیش بود دیگه توی این دنیا نبود؟
پس چرا خوشحال نبود؟
درسته تهیونگ مثل اون مرد نبود.
تهیونگ هیچوقت قرار نبود مثل اون مرد باشه...
البته آینده همیشه طبق میل ما پیش نمیره

"𝖶𝖧𝖨𝖳𝖤 𝖮𝖱𝖢𝖧𝖨𝖣"Where stories live. Discover now