_جانم؟!
بلافاصله بعد از شنیدن حرفش با تعجب گفت و ناخودآگاه کمی صافتر نشست. نگاه گیجش بین چشمهای منتظر امگا چرخیدن و بالأخره بعد از چند لحظه سکوت همزمان که از روی صندلیش بلند میشد، به حرف اومد:
_مطمئنم دوربین مخفیه، آره؟ دوربین کجاست؟!
پرسید و اطرافش رو از نظر گذروند تا شاید چیزی پیدا کنه؛ ولی چیزی پیدا نکرد و دوباره صدای اون پسر باعث شد بهش نگاه کنه.
_هیچ دوربینی در کار نیست! من جدیام جونگکوک شی، بهت علاقه دارم. حالا لطفاً جوابم رو بده، باهام قرار میذاری؟
توی اون لحظه نگاهش به چشمهای جدی امگا، طوری بود که انگار اون داره به یه زبان دیگه حرف میزنه و جونگکوک هیچی از کلماتش متوجه نشده؛ همونقدر گیج...
_نه.
جواب ناگهانی و بعد هم رفتنش، اونقدری تهیونگ رو متعجب کرد که چشمهاش درشت شدن و برای لحظهای کاری جز پلکزدن و خیرهموندن به جای خالی آلفا نتونست انجام بده؛ اما خیلی زود به خودش اومد و قبل از اینکه جونگکوک پشت پیشخوان قرار بگیره، از روی صندلیش بلند شد.
بهسمتش رفت و با گرفتن بازوش، متوقفش کرد._چرا نه؟!
طوری پرسید که انگار صد درصد مطمئن بوده جواب مثبت میگیره.
پسر بزرگتر کمی چشمهاش رو درشت کرد و بعد به سرعت بازوش رو عقب کشید. نگاهی به افرادی که دوروبرشون سر میزهای خودشون نشسته بودن -و اصلاً اهمیتی بهشون نمیدادن- انداخت و بعد سؤال امگا رو با سؤال جواب داد:
_یعنی چی که چرا نه؟
چهرهی امگا گیج بهنظر میرسید. نگاهی به ظاهر خودش انداخت و بعد مجدداً چشمهاش رو به چهرهی آلفا دوخت.
_منظورم اینه که... من مشکلی دارم؟ چرا باهام قرار نمیذاری؟ خوشگلم، پولدارم، کیوتم...
برای لحظهای چهرهی جونگکوک شبیه علامت سؤال شد و بعد چشمهاش رو روی هم فشرد.
اون امگا داشت جدی حرف میزد؟ طوری صحبت میکرد که انگار واضحترین فکتهای جهان رو به زبون میاره و باید بهخاطرشون پاسخ مثبتی دریافت کنه._لطفاً شیکتون رو میل کنید و برید. روز بهخیر!
این آخرین جملهای بود که جونگکوک قبل از قدم برداشتنش بهسمت پیشخوان، به زبون آورد و تهیونگِ مات و مبهوت رو تنها گذاشت.
*
_ردم کرد.
صدای ناراحت امگای نارگیلی و بعد از اون صدای شکافتهشدن هوا توسط تیر دارت، توی فضای اتاق پیچیدن.
_بهت گفته بودم که این آلفاها همهشون عوضیان عزیزم.
جیمین حق به جانب گفت و تهیونگ بعد از چککردن اینکه تیرش به کجا خورده، به دوستش چشمغره رفت.
![](https://img.wattpad.com/cover/365157342-288-k661089.jpg)
YOU ARE READING
Jk Marry Me (Kookv)
Fanfiction➳ JK Marry Me درحال آپ ✍🏻 قطعاً اگر یه آلفای معمولی باشید که نه پول داره و نه استایل، اعتراف عاشقانهی یه امگای پولدار و زیبا رو با تصور اینکه دوربین مخفیه رد میکنید. جونگکوک هم وقتی که اون امگای نارگیلی توی چشمهاش زل زده بود، با همین فکر ردش کر...