جونگکوک از انتهای کافیشاپ به یونگی دید نداشت؛ اما تونست صداش رو بشنوه.
_شب بهخیر، کافیشاپ داره تعطیل میشه.
تقریباً داشت نفسش رو با آسودگی به بیرون فوت میکرد که صدای امگای نارگیلی دوباره توی فضا پیچید.
_لطفاً! هر میزان پول که نیاز هست میپردازم، فقط ده دقیقه طول میکشه.
هر سه میدونستن که اون اصرار بهخاطر چیه و با اینکه جونگکوک امیدوار بود بتا دوباره مخالفت کنه؛ اون پسر بهخاطر شنیدن جملهی «هر میزان پول که نیاز هست میپردازم» گفت:
_باشه، یکی از میزها رو انتخاب کنید تا براتون بیارم.
چشمهای جونگکوک درشت شدن و بهسرعت پا تند کرد تا خودش رو به آشپزخونه برسونه. میتونست یونگی رو ببینه که خم شده تا از یخچال کیک برداره.
بهسمتش خم شد و با صدایی کنترلشده به حرف اومد:
_هیونگ؟ این دیگه چه کاریه؟
_چه کاریه؟ دارم کیک حاضر میکنم.
یونگی با خونسردی گفت و جونگکوک چشمهاش رو روی هم فشرد. با حالتی نالان اعتراض کرد:
_هیونگ! میخوای بگی نمیدونی اون کیه؟ باید میگفتی میخوای کافیشاپ رو ببندی تا بره!
یونگی با احتیاط یه اسلایس از سه اسلایس باقیموندهی کیک میوهای رو با کاردک برداشت تا توی بشقاب مخصوص بذاردش.
_خودت که شنیدی وقتی این حرف رو زدم چی گفت.
جونگکوک چشمهاش رو درشت کرد. هاه! هیونگش به یهکم پول فروخته بودش؟
_قیافهات رو شبیه سکتهایا نکن جونگکوک! این رو ببر سر میزش و این بار اگر بهت درخواست قرار داد، گند نزن.
یونگی همزمان که سینی حاوی بشقاب کیک رو بهسمت آلفا میگرفت، با بیحوصلگی غر زد و بهسمت سینک رفت.
صادقانه، جونگکوک دوست نداشت دوباره با اون امگای عجیب روبهرو بشه؛ ولی انگار چارهی دیگهای نداشت.
ممکن بود باز هم ازش بخواد که سر میزش بشینه تا باهاش حرف بزنه؟از پشت پیشخوان بیرون رفت و قدمهاش رو بهسمت میزی که تهیونگ برای نشستن انتخاب کرده بود، کشید.
_بفرمایید.
همزمان که بشقاب کیک رو از داخل سینی برمیداشت تا روی میز بذاره، کوتاه و با صدایی ملایم گفت و بعد سینی بهدست همونجا ایستاد.
درواقع منتظر موند چون فکر میکرد الان پسر کوچیکتر ازش میخواد که روبهروش بشینه؛ ولی وقتی بعد از چند ثانیه از اونجا نرفت، امگا با لبخند بهش نگاه کرد و همزمان که چنگالش رو توی کیک فرو میبرد، گفت:
YOU ARE READING
Jk Marry Me (Kookv)
Fanfiction➳ JK Marry Me درحال آپ ✍🏻 قطعاً اگر یه آلفای معمولی باشید که نه پول داره و نه استایل، اعتراف عاشقانهی یه امگای پولدار و زیبا رو با تصور اینکه دوربین مخفیه رد میکنید. جونگکوک هم وقتی که اون امگای نارگیلی توی چشمهاش زل زده بود، با همین فکر ردش کر...